کاشف

یادداشت

۱۵ مطلب در شهریور ۱۳۸۶ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۸۶ ، ۱۴:۳۱
سبحان صداقتی

بخوان دعای فرج را دعااثر دارد

دعا کبوترعشق است بال وپر دارد

بخوان دعای فرج راو عافیت بطلب

که روزگار بسی فتنه زیرسردارد

بخوان دعای فرج راولی به قلب صبور

که صبر میوه شیرین تراز ظفر دارد

بخوان دعای فرج راکه با شکسته دلان

نسیم لطف خدا انس بیشتر دارد

بخوان دعای فرج را وناامیدمباش

بهشت پاک اجابت هزار در دارد

بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است

خدای را شب یلدای غم سحر دارد

بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال

مسافر دل ما نیت سفر دارد

بخوان دعای فرج را که آسمان ها را

شمیم غنچه نرگس زجای بردارد

بخوان دعای فرج را زپشت پرده اشگ

که یار گوشه چشمی به چشم تر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

زپشت پرده غیبت به ما نظر دارد

بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز

که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد

بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا

حجاب غیبت ازآن روی ماه بر دارد

غروب و دامنه نور آفتاب و شفق

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۸۶ ، ۱۴:۲۹
سبحان صداقتی

دوباره دور تا دور مسجد را از نظر گذراند. بعضی از بچه ها در حال قرائت قرآن بودند و بعضی مشغول نافله شب. بعضی هم تازه داشتند از سلف سرویس به مسجد دانشکده وارد می شدند.
به ساعتش نگاه کرد؛ هنوز چند دقیقه ای تا اذان صبح باقی مانده بود. با خود گفت: انگار قرار نیست امشب به پایان برسد. در حیرت و سردرگمی عجیبی گرفتار شده بود. دوباره سر بر مهر گذاشت. صحبتهای دیشب حامد مدام در گوشش طنین انداز بود:
"اگه فردا شب، من یک دعای مستجاب داشته باشم؛ اون رو برای آقام دعا می کنم. اگه دو تا دعای مستجاب داشته باشم؛... حتی اگه صد تا دعای مستجاب داشته باشم همه رو برای آقام دعا می کنم".
وحالا او مانده بود و یک دوراهی. نه می توانست از حاجتهای خود چشم بپوشد ونه می توانست کسی را عاشق تر از خود ببیند.

...
صدای اذان تمام مسجد را فرا گرفته بود؛ وقتی سر از مهر برداشت جانمازش خیس از اشک شده بود.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۸۶ ، ۰۱:۳۴
سبحان صداقتی

تنها یک شب به شب ولادت مولامون امام زمان باقیست. دلم بدجوری گرفته نمی دونم در یک سال گذشته تونستم خدمتگذار قابلی به درگاه آقام باشم یا نه!

حالا که با خودم صادقانه خلوت می کنم می بینم که نه! نه تنها خدمتگزار قابلی نبودم بلکه خیلی از وقتها به عکس؛ کلی هم دل مولام رو خون کردم!

...

اما آقاجون! من یقین دارم که شما کریمٌ من اولادِ الکِرام ( کریمی از کریم زادگان) هستید. آقا! می دونم اکثر اوقات اون طور که شما دوست داشتی و می پسندیدی عمل نکردم؛ خیلی جاها براتون کم گذاشتم؛ خیلی وقتها آبروی شما رو به خطر انداختم؛ اما آقای من! همه ی امید منِ سرتاپا تقصیر به کرم و عنایات کریمانه ی شماست. شما به بزرگواری خودتون از من بگذرید. یه وقت نکنه اسم من رو از لیست اسامی محبینتون خط بزنید !

آقا هر چی هم این نوکرتون بد باشه مال همین خونه ست. اصلاً جای دیگه ای نداره که بره!

دستم رو بگیر آقاجون! خودت کمکم کن اون طوری بشم که شما دوست داری!

ای کاش فردا شب که دوباره به کارنامه ی اعمال یکساله ی من نظر می اندازی لبخند رضایت بر گوشه ی لبهاتون نقش ببنده! ای کاش...

خداوندا! بارالها! آقام- امام رضا- این طور به من یاد داده که در راه خدمتگزاری امام زمانم از تو این رو بخوام که شخص دیگه ای را بجای من برنگزینی. پس من هم تو رو این گونه می خوانم:

 

اللّهم و لاتَستَبدِل بِنا غَیرَنا؛ فَاِن استِبدالَکَ بِنا غَیرَنا علیک یَسیر و هو عَلینا کَثیر...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۸۶ ، ۲۳:۵۵
سبحان صداقتی

یا صاحب الزمان!

 

پرده بردار که بیگا نه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آئینه کوچک ننمایی

 
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی


عشق و درویشی وانگشت نمایی و ملا مت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

 

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی


گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۸۶ ، ۱۳:۳۱
سبحان صداقتی
next