کاشف

یادداشت

۵ مطلب در فروردين ۱۳۸۹ ثبت شده است

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک

اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک  لم اعرف حجتک

اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی، اللهم لا تمتنی میتة جاهلیة فلا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی

چند ماهی بود که غربت غروبهای جمعه را با حضور در کلاسهای قرآن عصر جمعه گم کرده بودم و حالا امروز دوباره دلم گرفته ست و هوای یار در سر دارم.

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت                جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

دلم می خواهد با تو بگویم از آنچه که در این چند ماه بر ما گذشته است. از نایبت بگویم که چگونه بزرگان قوم غریبش گذارند و چگونه امتت اجازه ندادند کربلای حسین(ع) تکرار گردد. از آنان بگویم که پیمان شکستند و از آنان که پیمان تازه کردند. از کشتی نجات بگویم و فرزندان نوح. از ریزشها بگویم و از رویشها...

صدای قرآن از مناره ها برخاسته است و تا لحظاتی دیگر اذن حضور صادر می شود و من در آغاز درد دل...

سالها می گذرد حادثه ها می آید                       انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

یا ظافر

 

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۸۹ ، ۱۹:۵۹
سبحان صداقتی

پرده اول:

رییس جمهوری آمریکا به کشته شدن یک زن ایرانی در خیابان های تهران اشاره کرد و گفت:ما زنان با شهامتی را دیدیم که در مقابل بی رحمی و تهدید ایستاده اند و شاهد تصاویر تکان دهنده در غلطیدن یک زن در خون خود در خیابان بودیم.

خبرنگاری از آقای اوباما پرسید آیا تصاویر ویدئویی کشته شدن ندا آقا سلطانی را دیده است، که رییس جمهوری آمریکا در پاسخ گفت: «بله دیده ام و از دیدن این تصاویر قلبم شکست.»

پرده دوم:

در بازنگری جدید در استراتژی هسته ای آمریکا ضمن اینکه به کشورهای غیر اتمی ملتزم و عضو پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای تضمین داده شده که آمریکا به هیچ وجه علیه آنها از سلاح های هسته ای استفاده نخواهد کرد، در این زمینه دو استثنا مورد توجه قرار گرفته است.

ایران و کره شمالی از نظر استراتژی جدید هسته ای دولت اوباما به عنوان دو کشور استثنا در این زمینه ذکر شده است که واشنگتن در قبال این دو کشور هیچ تضمینی درباره عدم به کارگیری سلاح های هسته ای قایل نیست.

 

پرده آخر:

ما از قبل اعلام کرده بودیم که سیاستمداران آمریکایی و مادی گرا و دنیا پرست هر جا که در مقابله منطقه و قانون و حرف حساب کم می‌آورند مانند کابوها و آرتیست‌های فیلم‌های گاوچران‌های آمریکایی بلافاصله دست خود را روی سلاح خود می‌گذارند.

از روزی که اوباما آمده، عده‌ای فقط بر این باور بودند که او صرفا نقش یک ماسک و نقاب را بازی می‌کند و او را برای فریب ملت‌ها آورده‌اند.

احمدی نژاد خطاب به اوباما گفت: آقای اوباما شما تازه از راه رسیده‌اید یک مقدار صبر کنید تا عرقت خشک شود و سرد و گرم را بچشی و مراقبت کن و هر کاغذی که جلوی تو گذاشتند دلیلی ندارد که آن را بخوانی و یا هر حرفی که به تو توصیه کردند دلیلی ندارد که آن حرف را تکرار کنی و بدان گنده‌تر و بزرگتر از تو و گردن کلفت‌تر از تو نیز نتوانست از این غلط‌ها بکند تو که جای خود داری.

یا ظافر

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۸۹ ، ۱۳:۳۳
سبحان صداقتی

چند هفته ایست که دیگر از آن همه هیاهو و جار و جنجال و بیانیه و ... خبری نیست. گویا شتر فتنه به خواب فرو رفته است. همیشه دوران پس از پیروزی دورانی حساس و مهم بوده است حتی مهمتر از دوران درگیری. اُحُد یک درس جاودان و یک عبرت همیشگی است برای جهادگران جبهه ی حق. مستی پیروزی و غره شدن به خود از یک طرف، غنیمت جویی و دنیاطلبی از طرف دیگر آسیبهای جدی دوران پس از پیروزی جبهه حق بوده است.

چند هفته ایست که دیگر از آن همه هیاهو و جار و جنجال و بیانیه و ... خبری نیست. گویا شتر فتنه به خواب فرو رفته است. خیلی از جهادگران جنگ نرم کم کم خیالشان آسوده می گردد و طبعاً به دنبال جبران این 8 ماه عقب ماندگی خود از  دیگران خواهند افتاد. اما تنگه ی اُحُد همچنان نگهبان می خواهد و حالا باید بیشتر به هوش بود و چشمان خود را بازتر نگاه داشت.

بعد از 8 ماه رکود و اختلال در امور، اینک خود امام قیام کرده است و امت را برای آغاز مجدد حرکت پرشتاب به سمت قله های پیشرفت و عدالت فرا می خواند. همت مضاعف، کار مضاعف فقط یک شعار نیست یک تکلیف است. اما امام در همین آغازین روزهای سال نو به دشت عباس می رود. شاید سفر به دشت عباس کنایه از آن باشد که " رحم الله عمی العباس کان نافذ البصیرة" یعنی کار مضاعف و همت مضاعف در سایه ی بصیرتی نافذ!

چند هفته ایست که دیگر از آن همه هیاهو و جار و جنجال و بیانیه و ... خبری نیست. شاید شتر فتنه خود را به خواب زده باشد.

یا ظافر

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۱۱
سبحان صداقتی

امروز مطلبی دیدم ظریف و نکته سنجانه:

"نوروز، یعنى روز نو! در روایات ما - به خصوص همان روایت معروف معلّى‏بن‏خنیس - به این نکته توجه شده است. معلّى‏بن‏خنیس که یکى از رُوات برجسته‏ى اصحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصیت هاى برجسته و صاحب راز خاندان پیغمبر است. در کنار امام صادق (علیه‏الصّلاةوالسّلام) زندگى خود را گذرانده؛ بعد هم به شهادت رسیده است. این معلّى‏بن‏خنیس با این خصوصیات، خدمت حضرت مى‏رود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است، حضرت به او مى‏فرمایند: آیا مى‏دانى نوروز چیست؟

بعضى خیال مى‏کنند که حضرت در این روایت، تاریخ بیان کرده است - که در این روز، هبوط آدم اتفاق افتاد، قضیه‏ى نوح اتفاق افتاد، ولایت امیرالمؤمنین (علیه‏السّلام) اتفاق افتاد و چه و چه - برداشت من از این روایت، این نیست. من این‏طور مى‏فهمم که حضرت، دارد «روز نو» را معنا مى‏کند؛ منظور این است: امروز را که مردم، «نوروز» نام گذاشته‏اند، یعنى روزِ نو، روز نو یعنى چه؟ همه‏ى روزهاى خدا مثل هم است؛ کدام روز مى‏تواند «نو» باشد؟ شرط دارد؛ آن روزى که در آن، اتفاق بزرگى افتاده باشد، نوروز است. آن روزى که شما در آن بتوانید اتفاق بزرگى را محقَق کنید، نوروز است.

بعد خود حضرت مثال مى‏زنند؛ مى‏فرمایند: آن روزى که جناب آدم و حوا، پا بر روى زمین گذاشتند، نوروز بود؛ براى بنى‏آدم و نوع بشر، روز نویى بود. آن روزى که حضرت نوح - بعد از توفان عالمگیر - کشتى خود را به ساحل نجات رساند، نوروز است؛ روز نویى است و داستان تازه‏یى در زندگى بشر آغاز شده است. آن روزى که قرآن بر پیغمبر نازل شد، روز نویى براى بشریت است - حقیقت قضیه همین است؛ روزى که قرآن براى بشر نازل مى‏شود، مقطعى در تاریخ است که براى انسان ها روز نو است - آن روزى هم که امیرالمؤمنین به ولایت انتخاب شد، روز نو است.

اینها همه، نوروز است؛ چه از لحاظ تاریخ شمسى، با اول ماه «حَمَل» مطابق باشد، یا نباشد. این نیست که حضرت بخواهند بفرمایند که این قضایا، روز اول «حَمَل» - روز اول فروردین - اتفاق افتاده است؛ نخیر، بحث این است که هر روزى که این‏طور خصوصیاتى در آن اتفاق بیفتد، روز نو و نوروز است؛ چه اول فروردین، چه هر روز دیگرى از اوقات سال باشد.

خوب، من حالا به شما عرض مى‏کنم، روزى که انقلاب پیروز شد، نوروز است؛ روز نویى بود. روزى که امام وارد این کشور شد، براى ما نوروز بود. روز فتوحات عظیم و پیروزى جوانان مؤمن و ایثارگران ما در جبهه‏هاى نبرد - علیه نظامیانى که از «ناتو» و «ورشو» و امریکا و شوروى و خیلى از مراکز دیگر قدرت تغذیه مى‏شدند - نوروز و روز نو است."

بیانات امام خامنه ای(روحی فداه) ۱/۱/۱۳۷۷

براستی که سال ۸۸ چه سال پر نوروزی بود برای دلدادگان ماه و چشم براهان حضرت خورشید.

یاظافر

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۸۹ ، ۱۳:۳۹
سبحان صداقتی

تا رفتیم سوئیتمون را تحویل بگیریم صدای اذان ظهر در زائرسرا طنین انداز شد. ساعت را نگاه کردم یک ربع مانده بود به 12. با عجله آماده و روانه ی حرم شدیم. وقتی در ورودی صحن جامع رضوی (بر خلاف انتظار) مثل معمولِ همیشه بازرسی شدیم دلهره ی کوچکی در دلم ایجاد شد. وارد صحن شدیم بعضی از نیروهای خدماتی در حال جمع کردن فرشهای نماز جماعت بودند. وزش باد سرد زمستونی صورتم را می سوزوند. جمعیت متفرق و بارش نرم بارون دلهره ام را بیشترمی کرد. از یکی از خدام پرسیدم مگه قرار نیست دیدار آقا اینجا برگزار بشه!؟ گفت: چرا. پرسیدم : پس چرا دارند فرشها را جمع می کنند؟ گفت: مردم وقت دیدار با آقا اینجا می ایستند. روی یکی از فرشهای نیمه خیس صحن جامع نماز ظهر و عصرمون را اقامه کردیم. وزش بادهای سرد زمستونی شدت بیشتری پیدا کرده بود. تصمیم گرفتیم به صحن گوهرشاد بریم و زیارت نامه بخونیم تا ببینیم چه می شود؟

وارد صحن گوهرشاد شدیم. عده ای در مقابل ورودی رواق امام خمینی(ره) داربست کار می گرفتند. کنجکاو شدم. خودم را به نزدیکی ورودی رواق رسوندم. از یکی از خدامی که اونجا ایستاده بود پرسیدم: دیدار آقا امروز انجام میشه؟ جواب داد: بله، احتمالاً در همین رواق امام(ره).

با خوشحالی به یکی از شبستانها رفته و مشغول خواندن زیارت نامه شدیم. بعد از نماز زیارت چشمم به پنجره های منتهی به رواق امام (ره) افتاد. ناگهان دیدم عده ای به سرعت وارد شدند. درست حدس زده بودم بازرسی و ورود به جلسه ی دیدار آغاز شده بود. با عجله خودم را به محل بازرسی رسوندم. صفهای طولانی مردم بی تابم کرده بود. در اون شلوغی صفها بعضیها هم بانمکیشون گل کرده بود و مدام به بچه های سپاه حفاظت تیکه می انداختند. یکی می گفت: این پسره ریموت داره. اون یکی می گفت: این یکی... یکی از بچه های سپاه حفاظت در جواب این بانمکیها می گفت: ما عاشق آقا هستیم و خسته نمیشیم. هر چقدر دوست دارید به ما تیکه بندازید.

خلاصه به هر زحمتی بود وارد رواق شدم و بعد از کلی التماس و رو انداختن یه جایی نزدیک ستون دوم گیر آوردم.ساعت یک و ربع بود و هنوز زمان زیادی تا شروع مراسم مونده بود. دو تا جوون با حال مشهدی کنارم نشسته بودند. یه مفاتیح برداشتم و شروع کردم به خوندن زیارت عاشورا.

هر چند دقیقه یکبار مردم سرک می کشیندند ببینند خبری از آقا هست یا نه!؟ یکی از اون دو تا جوون به رفیقش گفت: چرا مردم بیخود سرک می کشند و همه اش به سن و محل ورودی آقا نگاه می کنند؟ کو تا زمانی که مراسم شروع بشه!؟ خودم رو وسط صحبتشون انداختم و گفتم: اینها همه اش نشونه ی انتظاره! کسی که منتظره مدام سرک میکشه و آروم و قرار نداره. مثلاً در مورد  خود امام زمان(عج). اگه کسی واقعاً منتظر باشه؛ مدام سرک میکشه و اوضاع دنیا را رصد میکنه شاید خبری از ظهور حضرت بشنوه. ولی ماها فقط  ادعای انتظار رو داریم و گر نه منتظر را چه به دست روی دست گذاشتن.

جمعیت زیادی وارد رواق شده بود و برخلاف هوای بیرون دمای هوای داخل جلسه خیلی بالا رفته بود. چند نفر که فقط در انتهای رواق جایی نصیبشون شده بود، آروم آروم خودشون را به جایی که ما نشسته بودیم رسونده بودند اما خدام حرم اجازه پیشروی بیشتر بهشون نمی دادند و ازشون می خواستند برگردند. ولی اونقدر جمعیت فشرده نشسته بود که راه برگشت هم نبود. یکی می گفت: به خدا بال ندارم که برگردم! یکی دیگه به زور کنار ما نشست و وقتی بهش گفتیم شرعاً درست نیست که بقیه را به زحمت می اندازی جواب داد: همه ی اینهایی که اینجا اومدن عاشقند و تحملشون بالاست؛ به دل نمی گیرند.

چند بار جمعیت جلو به هوای ورود آقا نیم خیز شد و عده ای از این فرصت استفاده کرده و از انتهای رواق خودشون را به قسمتهای جلویی رسوندند. در بین این جابجاییها یه جوونی کنار من قرار گرفت که به علت ازدحام و فشار جمعیت وضع ظاهرش حسابی به هم ریخته بود. چند دقیقه ای طول کشید تا موفق شد وضع لباس و ظاهرش رو مرتب کنه و بعد با لهجه شیرین ترکی گفت: آخه چرا این مردم اینطورین!؟ مگه رهبر، امام معصومه که مردم اینطوری هجوم میارند که جلوتر بنشینند؟؟ بابا این هم یه آدمه مثل خودشون!!

گفتم: درسته که آقا، معصوم نیست اما عشق و علاقه مردم فقط به معصومین تعلق نداره. همه دوست دارند از نزدیکتر چهره ی محبوبشون را به تماشا بنشینند. وقتی مردم آقا را که نا یب امام زمانشون می دونند اینطور تحویل می گیرند اگه خود امام زمان(عج) را ببینند چه می کنند؟؟؟( تو پرانتز بگم که خیلی از عوام مذهبی ما فکر می کنند که معصومین(ع) غیر از بشر بوده اند و یا اینکه مثل فیلم امام رضا مثلاً دور سر مبارکشون هاله ای از نور قرار داره یا...!) جالب اونجاست که در جابجایی بعد دوباره اون بنده خدا را دیدم که که خودش را به زحمت چند متر جلوتر رسونده بود و از من میخواست کفشهایش را که جا گذاشته بود به سمتش پرتاب کنم!!

جوون دیگه ای می گفت: اگه می دونستم اینجا اینطور شلوغ و پر سر و صداست تو خونه می نشستم و مثل سالهای پیش صحبتهای آقا را از تلویزیون گوش می کردم. گفتم: اینجا برای دیدن خود آقاست و تلویزیون برای گوش کردن دقیق.

بالاخره عقربه دقیقه شمار برادر ساعت شمار خودش را در عدد 3 جا گذاشت به 6 رسید یعنی ساعت سه و نیم.

مراسم شروع شد. هر بار که پرده ورودی به سن کنار می رفت جمعیت مشتاق از جا بلند میشد و اما هر بار منتظر، دوباره بر جای می نشست. تا اینکه بالاخره انتظارها به سر رسید و این بار این ماه منیر انقلاب بود که بود از پس پرده به در آمد.

خیلی سعی کردم این لحظات را ازدست ندم اما دستهای برافراشته  ی امت که شور و شعف و شعور را فریاد می زد مانع از آن میشد که بتوانم طلوع ماه را کامل به نظاره بنشینم. و چه ناتوان بودند پنجه های پاهایم در یاری من برای رؤیت قرص ماه و چه کوتاه بود دستانم برای در برگرفتن قمر بنی انقلاب.

چه زیباست لحظه های عاشقی! 

                 چه طنینی دارد فریاد عاشقی!

                                و چه سوزان است اشکهای عاشقی!

و من همچنان غرق آن عصر مهتابم در جوار مهر هشتم.

یا ظافر

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۴۸
سبحان صداقتی
next