کاشف

یادداشت

از تشیع صفوی تا آخوند حکومتی

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۸۹، ۰۱:۲۹ ق.ظ

اولین تابستان دوره ی دانشجوییم بود و من هم داغ داعیه ی روشنفکری و کتابخوانی. برای چندمین بار قفسه های کتابخانه ی پدری را کنجکاوانه بررسی کردم. با اینکه سالیان درازی از کتابخوانی من نمی گذشت؛ به جز یک طبقه خاص که اختصاص داشت به کتابهای دکتر شریعتی، قبلاً به بقیه طبقات کتابخانه ی پدری سرکی  کشیده و کتابهای زیادی خونده بودم. بالاخره تصمیم گرفتم برم سراغ اون طبقه ی خاص!

اولین عنوانی که در مجموعه آثار دکتر نظرم را به خودش جلب کرد عبارت بود از " تشیع صفوی و تشیع علوی". شب به یاد ماندنی ای بود آن شب. ساعت حدوداً 8 شب را نشون می داد که خوندن اولین صفحه از کتاب را شروع کردم اما آنچنان جذب نوشته های کتاب شدم که تا صبح به خوندن ادامه دادم.

وقتی کتاب را بستم حس عجیبی داشتم. یک جور احساس گیجی و منگی. مطالبی که در رابطه با برخی از علمای برجسته ی شیعه همچون علامه مجلسی (ره) صاحب کتاب شریف بحارالانوار در کتاب آمده بود؛ تا اونجا که ایشون را از مصادیق برجسته ی تشیع صفوی و آخوند درباری معرفی کرده بود؛ بد جوری ذهنم را درگیر کرده بود.

در اولین فرصتی که استاد کلاسهای قرآنمون را دیدم، موضوع را با ایشون مطرح کردم و استاد این طور جواب دادند:" من این کتاب را قبل از انقلاب، اون موقعی که از روی نوارها پیاده میشد و به صورت جزوه چاپ می شد، خوندم. همون موقع هم از دکتر شریعتی تعجب کردم که با اینکه خودش فارغ التحصیل رشته تاریخ ادیان بود؛ چرا در تحلیلش از این نکته ی تاریخی غفلت کرده بود که پس از قرنها رنج و سختی و شکنجه ی شیعیان، حکومت صفوی با تمام ضعفهای ساختاری و بنیادیش، برای علمای شیعه فرصتی بی بدیل فراهم کرده بود که پس از یک دوره ی خفقان طولانی مدت به بازسازی و تقویت بنیانهای عقدیتی تشیع بپردازند. در واقع دوران پیش از حکومت صفوی برای شیعیان، آنچنان سیاه و تاریک بود که تشکیل حکومتی شیعی حتی صرفاً در قالب لفظ هم به خودی خود فرصتی مغتنم و غیر منتظره بود..."

با توجه به مطالعات تاریخی که داشتم این پاسخ به قدری برایم قانع کننده بود که گویی آب سردی بود بر آتشی گداخته.

این مسئله گذشت اما اصطلاح "آخوند درباری" برای همیشه در گوشه ی ذهنم حک شد.

چند سالی از این موضوع نگذشته بود که عید فطری برای عرض تبریک عید در منزل یکی از آشنایان حاضر شدیم. بعد از احوال پرسی های معمول، کاشف به عمل اومد که بعضی از اعضای صاحب خانه دیروز متوجه شده اند که تعدادی از مراجع تقلید قم همان دیروز را عید اعلام کرده اند و بعضی از اونها هم همون دیروز روزه شان را شکسته اند. در گفتگوی دوستانه ای که بعد از آن عید داشتیم این موضوع مطرح شد و در کمال تعجب یکی از حاضرین گفت: " تنها مراجع حکومتی!! فلان  روز را عید اعلام کرده اند و گرنه بقیه مراجع مثل آیت الله فلانی و فلانی روز قبلش را عید اعلام نموده اند." خیلی عجیب بود. یعنی تعیین روز عید فطر بستگی دارد به حکومتی بودن یا نبودن مرجع تقلید! جالب اونجا بود که در جمع، هیچ مخالفتی هم نسبت به سخن ایشون ابراز نشد.

با شنیدن این تقسیم بندی اینطور به ذهنم آمد که گویا دوستمان صرفاً همان اصطلاح "آخوند درباری" را به روز کرده و اصطلاح "مرجع تقلید حکومتی" و به تبع آن "آخوند حکومتی" را جعل نموده است. اصطلاحی که با برجسته کردن حمایت یک عالم دینی از نظام اسلامی، در دل خود نوعی انکار استقلال مراجع و علما را به همراه دارد.

اگر بنا به استدلال متین استادمان غفلت از شرایط و حقایق تاریخی؛ دکتر شریعتی را به نقد علامه مجلسی(ره) در قالب نقد آخوند درباری کشانده بود؛ به نظر بنده نشناختن و تعریف نشدن خواستگاه و جایگاه "نظام اسلامی" در منظومه ی فکری افرادی همچون دوست مورد اشاره مان باعث ایجاد این اشتباه در تحلیل و قضاوت شده است.

نظام اسلامی ای که برای حفظ آن، آنقدر امیرالمؤمنین(علیه السلام) از خلیفه ی آن که دفاع می کند که می فرماید: " به خدا سوگند، آنقدر از او (عثمان) دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم."(1) . یا در رابطه با عهد شکنی اصحاب جمل، خط قرمز صبوری خود را "ضرر رسیدن به وحدت اجتماعی" و "متزلزل شدن نظام جامعه ی اسلامی" بیان می دارد.(2)

و از همه قابل تأمل تر آنجاست که حضرتش در وصیت خودشان نیز بعد از تقوای الهی، مسلمین را به اقامه نظام اسلامی سفارش می نماید.(3)

البته لبّ کلام  را خود امام خامنه ای(روحی فداه) فرمودند که:

" تقسیم روحانى به حکومتى و غیر حکومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد کردن اینها هم یک غلط فاحش است. رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزى غیر از حکومت، اگر براى دنیا شد، بد است؛ اگر براى هواى نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. ما به سمت هر هدفى حرکت کنیم که مقصودمان هواى نفس باشد، مقصودمان منافع شخصى باشد، این ضد ارزش است؛ این همان مصداق دخول در دنیاست که فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم یدخلوا فى الدّنیا»؛(2) این مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. اگر هدف، دنیاست، مردود است؛ حکومت و غیرحکومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حکومت با هدف معنوى است، با هدف الهى است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است؛ از برترین مصادیق مجاهدت است؛ این قبول مسئولیتهاى سنگین است، یا دفاع از مسئولان صاحب صلاحیت است. اگر روحانىِ حکومتى به آن کسى گفته میشود که براى اداى دین خود، براى اداى مسئولیت شرعى خود، براى خاطر خدا از نظام اسلامى حمایت میکند یا از مسئولینى حمایت میکند، این ارزش است، این ضد ارزش نیست؛ نداشتن این حالت، ضد ارزش است. پس هیچکدام از این دو مفهوم - نه مفهوم حکومت روحانى و حکومت آخوندى، و نه مفهوم آخوند حکومتى، روحانى حکومتى - مفاهیم درستى نیست. طرح اینها پس از انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، یک طرح مغالطه‌آمیز است؛ این مفاهیم متعلق به فرهنگ این انقلاب نیست."

 

 پی نوشت:

_________________

1- نهج البلاغه خطبه 240

" اى پسر عبّاس! عثمان جز این نمى‏خواهد که مرا سرگردان نگهدارد، گاهى بروم، و زمانى برگردم،  یک بار پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم، دوباره خبر داد که باز گردم، هم اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آنقدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم."          

2- نهج البلاغه خطبه 169

" همانا ناکثین عهد شکن  به جهت نارضایتى از حکومت من به یکدیگر پیوستند، و من تا آنجا که براى وحدت اجتماعى شما احساس خطر نکنم صبر خواهم کرد، زیرا آنان اگر براى اجراى مقاصدشان فرصت پیدا کنند، نظام جامعه اسلامى متزلزل مى‏شود.  آنها از روى حسادت بر کسى که خداوند حکومت را به او بخشیده است به طلب دنیا برخاسته‏اند. مى‏خواهند کار را به گذشته باز گردانند."

3- امام خامنه ای(روحی فداه):

"مى‏فرماید: «همه شما را وصیت مى‏کنم.» به چه چیز؟ باز «بتقوى اللَّه مجدداً «تقوا». اولین وآخرین کلمه امیرالمؤمنین، علیه‏السّلام تقواست. به‏دنبال آن: «و نظم امرکم نظم امرتان. یعنى چه؟ یعنى همه کارهایى که در زندگى مى‏کنید، منظّم باشد؟ معنایش این است؟ ممکن است معنایش این هم باشد. نفرمود «نظم امورکم.» کارهایتان را منظم کنید. فرمود «نظم امرکم.» آن چیزى که باید منظم و محکوم نظم و انضباط باشد، «یک چیز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «ونظم امرکم.» انسان مى‏فهمد که این نظم امر، عبارت است از امرى مشترک بین همه است. به نظر من مى‏رسد که «نظم امرکم» عبارت از اقامه نظام و حکومت و ولایت اسلامى باشد."                   

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۰۳
سبحان صداقتی

نظرات  (۳۱)

۰۴ آبان ۸۹ ، ۲۳:۴۱ عدالتخواه
سلام
موقع خواندن اثار باید زمان را سنجید شریعتی کسی بود که از امام به نیکی یاد کرد و امام هم در قبال او موضع سکوت داشت او زخم خورده روحانیت سنتی ان زمان بود او ضد روحانیت نبود به هر صورت کتابی که خواندید سندی است برای او تا ثابت کند تشیع واقعی چیست حالا چه صفویه چه اصلاح طلبان چه اصولگرایان چه..... هر که می خواهد اسلام واقعی را بخواند باید به سمت دیگر کتاب که تشیع علوی است بنگرداینور کتاب حلوا خیر نمی کنند شما بگزار اسلام قجری
والعاقبة للمتقین

_____________________

علیکم السلام
بحث در رابطه با سابقه ی یک برداشت اشتباه با دو منشاء متفاوت بود نه رد یا تأیید صفویه یا قاجاریه.
۰۵ آبان ۸۹ ، ۰۰:۰۲ فناوری موشکی
سلام
سلامی از سر ارادت
امیدوارم ایام به کام بوده و چرخ گردون بر مراد شما باشد//.
در گذر از کوچه پس کوچه های وبلاگفا به وبلاگ شما رسیدم،وبلاگ پر محتوا و وزینی را محیا ساخته اید اجرتان با امام رضا(ع).
امیرحسام هستم مدیر وبلاگ فناوری موشکی،وبلاگی کوچک به سابقه ای چندین ساله،خوشحال میشوم ، نظرات و انتقادات شما را بخوانم و مقالاتی از باب موشک های ساخته شده در ایران( شهاب 3،قدر،سجیل و...) ،ماهواره بر های ایران و موشک های نیروی هوایی ،نیروی دریایی و ...که افتخار ایران و ایرانیست و موشک های ساخته شده در گوشه گوشه جهان را در اختیار شما قرار دهم.

به امید دیدار شما در وبلاگ فناوری موشکی
ارادتمند شما امیرحسام ملایی یگانه
با سلام

کسی بما بگوید آن روحانیونیکه در رژیم سابق از سفارتخانه ها پول میگرفتند و زندگی مرفهی در کشورهای میگذراندند که مثلاُ سالی یکی دو بار صیغه عقد ازدواج جاری کنند آخوند درباری بودند یا نه؟

___________________

علیکم السلام
کسی مدعی وجود ناخالصی در بین روحانیون نیست هرچند بنا به شناخت بنده ناخالصیها در این قشر نسبت به سایر اقشار بسیار کمتر اما با "امکان اثرگذاری" بیشتر است اما هدف از نگارش این مطلب نقد بکارگیری این اصطلاح در دو شکل ذکر شده در مطلب است. به این عبارات امام خامنه ای بیشتر دقت کنید:
"تقسیم روحانى به حکومتى و غیر حکومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد کردن اینها هم یک غلط فاحش است. رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزى غیر از حکومت، اگر براى دنیا شد، بد است؛...اما اگر رفتن به سمت حکومت با هدف معنوى است، با هدف الهى است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است؛..."
از وبلاگ جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی به آدرس
http://layali.parsiblog.com/
بازدید نمایید.
خسته نباشید
واقعا به موضوع خوبی اشاره کردید
التماس دعا
ظریفی می گفت : این حکومتی بودن روحانیت توسط خود نظام شکل گرفته کسانی که در فقط در مدح حکومت مدیحه سرایند و عده ای را کوثر و عده ای را ابتر می دانند فقط جایگاه ویژه تلویزیونی و رسانه ای اما روحانیون نقاد نظام ...

__________________

اگر منظور شما از نقادی نظام زیر سئوال بردن اصل نظام اسلامیست که مشخص است جایگاه این بحثها در محیطهای کارشناسی است نه رسانه ی ملی و رسانه های عمومی. اما اگه منظرتون رویکردهای نظام در بخشهای اجرایی و تقنینی و قضاییست که به نظر بنده کارهایی در این زمینه شده اما جای کار بیشتری وجود داره که لازمه اش افزایش سعه صدر مسئولین امور است.
سلام علیکم

نه اخوی جان موضوع بحث اصلا اینها نیست. موضوع بحث این است که یکسری از علامی بزرگ شیعه کلهم با ایجاد حکومت اسلامی در زمان غیبت معصوم (امام زمان عج) مخالف بودند و بر این تفکر بودند که امکان دارد به دین مبین اسلام برعکس خدمت حتی ضربه زده شود. عقاید علمایی همچون آیت الله خویی بیشتر به این سمت متمایل بود و عقاید علمایی همچون آیت الله خمینی بیشتر موافق ایجاد حکومت اسلامی. حتی بعد از ایجاد شدن حکومت اسلامی در ایران پس از انقلاب اسلامی برخی از حضرات مراجع تقلید ترجیح دادند به دور از تشکیلات حکومتی به راهنمایی مردم بپردازند. این امری غیر قابل انکار است. والسلام
_____________________
و علیکم السلام اخوی
کامنت شما دارای یک مقدمه و یک نتیجه گیری است هر چند مقدمه ذکر شده توسط جنابعالی با مطلب بنده ارتباط چندانی ندارد اما برای روشن شدن ذهن مخاطبان ذکر چند نکته ضرور به نظر می رسد.
بر خلاف نظر حضرتعالی ولایت فقیه مسئله ایست که مورد اتفاق همه علمای برجسته شیعه است هر چند که در دامنه ی اختیارات این ولایت بعضاً در بین فقها اختلاف نظرهایی وجود دارد. که در انتهای بحث به برخی از این نظرات اشاره خواهم کرد.
اما برای آشنایی دقیق تر در رابطه با نظر آیت الله خویی(ره) در رابطه با ولایت فقیه می توانید به پیوندهای روزانه همین وبلاگ با عنوان:
آیا آیت الله خویی مخالف ولایت مطلقه فقیه بوده اند؟
و یا آدرس:
http://dl.nahad.ir/raheghadir/Velayate%20Faghih/porsesh%20e%20montakhab/ayatollah%20khooi.mp3
و یا کتاب "اندیشه سیاسی آیت الله خویی" از انتشارات بوستان کتاب مراجعه بفرمایید.
در انتهای این بخش نظر شما را به پیام تسلیت امام خامنه ای به مناسبت ارتحال آیت الله العظمی خویی(ره) جلب می نمایم:
در انتهای این بخش نظر شما را به پیام تسلیت امام خامنه ای به مناسبت ارتحال آیت الله العظمی خویی(ره) جلب می نمایم:
"این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه حوزه ی علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت بوسیله رژیم خونخوار بعثی این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت تا مدتها در شرایط سخت زیر نظر مأموران بعثی قرار داشت."
اما در قسمت نتیجه گیری، اتفاقاً به نکته بسیار خوبی اشاره کرده اید. نکته ای که امام خامنه ای(روحی فداه) در سفر اخیرشان به قم بسیار دقیق و موشکافانه به آن اشاره کرده اند و در همین مطلب هم به صورت سیره ی روشنی از امیرالمؤمنین به آن پرداخته شدکه برای خودداری از اطاله ی کلام صرفاً عین عبارات امام خامنه ای را بیان می کنم:
"نسبت روحانیت با نظام اسلامى، نسبت روشنى است. نسبت روحانیت و حوزه‌هاى علمیه با نظام اسلامى، نسبت حمایت و نصیحت است. این را توضیح خواهم داد. حمایت در کنار نصیحت، دفاع در کنار اصلاح... دو حقیقت و دو مفهوم دیگر وجود دارد که آنها مفاهیم ارزشى و ارزش‌آفرین است. یک مفهوم این است که نظام به لحاظ نظرى و علمى محتاج علماى دین و حوزه‌هاى علمیه و مستظهر به تلاش علمى آنهاست. نظام متکى به حوزه‌هاى علمیه است؛ متکى به علما، برجستگان و صاحب‌نظران دینى است. یک مفهوم دیگر هم این است که حوزه و روحانیت نسبت به نظام دینى بى‌تفاوت نیست. هیچ روحانى‌اى، هیچ عالم دینى، هیچ خادم اسلامى نمیتواند نسبت به نظامى که بر اساس اسلام پدید آمده است، با انگیزه‌ى اسلام حرکت کرده است و کار میکند، بى‌تفاوت باشد؛ نمیتواند خود را بیگانه به حساب بیاورد. این هم یک حقیقت دیگر است."
اما نظر فقهای برجسته ی شیعه در باب ولایت فقیه:
*مرحوم شیخ مفید از فقهای بزرگ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجری است.او در کتاب (المقنعه) باب امر به معروف و نهی از منکر پس از بیان مراتب این دو فریضه،وقتی به بالاترین مرحله،یعنی کشتن و صدمه زدن می رسد،می نویسد:
(مکلّف در مقام امربه معروف و نهی از منکر،حق کشتن یا جراحت وارد کردن را ندارد،مگر آن که سلطان یا حاکم زمان،که برای تدبیر و اداره ی امور مردم منصوب شده اجازه دهد).
سپس در ادامه می نویسد: (امّا مسأله اجرای حدود الهی،مربوط به سلطان و حاکم اسلامی است که از سوی خداوند متعال نصب می شود،اینها عبارتند از امامان هدایت از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و کسانی که امامان (علیه السلام) آنها را به عنوان امیر یا حاکم نصب کنند،و امامان اظهار نظر در این مطلب را- به فرض امکان آن- به فقهای شیعه و پیرو خود واگذار کرده اند).
وی- در صورت امکان اجرای حدود الهی توسط ولی فقیه- می نویسد:
(امر اجرای حدود،بر کسی- فقیهی- است که قدرت حاکمه او را برای این کار نصب کند،یا سرپرستی گروهی از رعایای خود را به او بسپارد.پس او باید به اقامه ی حدود الهی و اجرای تنفیذ احکام شرعی و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد با کافران بپردازد).(6)
*سلار،حمزه بن عبدالعزیز دیلمی (متوفای 448) در کتاب فقهی معروف (مراسم) می نویسد:
(امامان معصوم (علیه السلام) اجرای حدود و احکام انتظامی را به فقیهان واگذار نموده و به عموم شیعیان دستور داده اند تا از ایشان پیروی کرده،پیشوانه آنان باشند،و آنان را در این مسؤولیت یاری نمایند).(7)
*شیخ طوسی (متوفای 460) می نویسد:
(حکم نمودن و قضاوت بر عهده ی کسانی است که از جانب سلطان عادل (امام معصوم) مأذون باشند و این وظیفه بر عهده ی فقهای شیعه واگذار شده است).(8)
*علامه حلّی (متوفای 771) در کتاب (قواعد) می نویسد:
(اجرای حدود و احکام انتظامی در عصر حضور،با امامان معصوم یا منصوب از جانب او،و در عصر غیبت با فقهای شیعه می باشد.و هم چنین است گرفتن و تقسیم زکات و خمس و تصدی منصب افتاء).(9)
*شهید اوّل (شهادت:786) در کتاب دروس می نویسد:
(اجرای حدود الهی،وظیفه ی امام و نایب اوست،و در عصر غیبت بر عهده ی فقیه جامع الشرایط می باشد.بر مردم است که او را تقویت کنند و پشتوانه وی باشند و اشغالگران این مهم را در صورت امکان مانع شوند؛و بر فقیه لازم است که در صورت امنیّت،فتوا دهد و بر مردم است که اختلافات خود را نزد او برند).(10)
*شهید ثانی (شهادت:965)
(فقیه عادل،امامی است که همه ی شرایط فتوا را دارا باشد؛زیرا چنین شخصی نایب و گمارده شده از سوی امام است).(11)
*ابن فهد حلّی (متوفای 841) می نویسد:
(فقها در دوران غیبت می توانند اجرای حدود نموده احکام انتظامی اسلامی را اجرا نمایند؛زیرا دستورات شرع در این زمینه بسیار گسترده است و دوران غیبت را نیز فرا می گیرد؛احکام انتظامی- که برای ایجاد نظم در جامعه تشریع گردیده- به حکم عقل و شرع هرگز نباید تعطیل شود،و باید با هر وسیله ی ممکن از فراگیری فساد جلوگیری شود،و این وظیفه فقها است که در این باره به پا خیزند و احکام الهی را به پا دارند،علاوه که مقبوله ی (عمربن حنظله) صریحاً بر این مطلب دلالت دارد).(12)
*محقق کرکی (متوفای 940) ضمن ادّعای اتفاق و اجماع می نویسد:
(فقیهان شیعه،اتفاق نظر دارند که فقیه جامع الشرایط،که از آن به (مجتهد) تعبیر می شود از سوی امامان معصوم (علیه السلام) در همه ی اموری که نیابت در آن دخالت دارد،نایب است.پس دادخواهی در نزد او و اطاعت از حکم او،واجب است.وی،در صورت لزوم می تواند مال کسی را که ادای حقّ نمی کند،بفروشد...).(13)
همو در ادامه می نویسد:
(اگر کسی از روی انصاف سیره بزرگان علمای شیعه،چون: سیّد مرتضی،شیخ طوسی،بحر العلوم و علامه حلّی را مطالعه کند؛در می- یابد که اینان این راه راپیموده و این شیوه را برپا ساخته اند و در نوشته های خود،آن چه را به صحت و درستی آن معتقد بودند،آورده اند).
*مقدّس اردبیلی (متوفای 993) در باب استجاب پرداخت زکات به فقیه می نویسد:
(دلیل آن،چنان چه گذشت،این است که فقیه به محلّ مصرف (زکات) داناتر است و گروههای گوناگون مردم،در نزد او جمع- اند؛پس می داند چه کسی در این امر اصل و دارای اولویت است.فقیه خلیفه و جانشین امام معصوم (علیه السلام) است،لذا آن چه به او برسد در حقیقت به امام معصوم (علیه السلام) تحویل داده شده است).(14)
*جواد بن محمد حسینی عاملی (متوفای 1226) فقیه را نایب و منصوب از طرف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می داند و می نویسد:
(فقیه،از طرف صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منصوب و گمارده شده است،و بر این مطلب عقل و اجماع و اخبار دلالت می کند.
اما عقل؛اگر فقیه،چنین اجازه و نیابتی را از سوی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نداشته باشد،امر بر مردم مشکل می شود و در تنگنا قرار می گیرند و نظام زندگی از هم می گسلد.
اما اجماع،پس از تحقّق آن،می توانیم ادّعا کنیم که در این امر علمای شیعه اتّفاق نظر دارند،و اتّفاق آنان حجت است.
اما اخبار: دلالت آنها بر مطلب کافی و رسا می باشد،از جمله روایت صدوق در کمال الدین است: امام (علیه السلام) در پاسخ به پرسشهای اسحاق بن یعقوب می نویسد: (در رویدادها،به روایان حدیث ما رجوع کنید؛زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدایم).(15)
*ملا احمد نراقی (متوفای 1245) می نویسد:
(به طور کلّی،فقیه عادل در دو چیز حق ولایت دارد:
1.در همه ی اموری که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان (علیه السلام) در آنها صاحب اختیار بوده و حقّ سرپرستی و ولایت داشته اند،مگر این که مواردی به وسیله ی دلیل شرعی از قبیل روایت یا اجامع و غیره استثنا گردد،که در این صورت دیگر فقه در آن امور حق سرپرستی و ولایت ندارد.
2.فقیه در همه ی اموری که با دین و دنیای بندگان خدا،ارتباط دارد و باید صورت پذیرد و هیچ گریزی از انجام آن نیست،حقّ تصرّف و ولایت دارد...).(16)
*صاحب جواهر (متوفای 1266) قاطعانه در زمینه ی مسأله ی ولایت عامّه ی فقها می نویسد:
(این،رأی مشهور میان فقها است،و من مخالفت صریحی در آن نیافتم،و شاید وجود نداشته باشد؛لذا بسی عجیب است که برخی از متأخرین در آن توقّف ورزیده اند).(17)
همو درباره ی عمومیّت ولایت فقیه می نویسد:
(از عمل و فتوای اصحاب در ابواب فقه،عمومیت ولایت فقیه استفاده می شود.بلکه شاید از نظر آنان این مطلب از مسلّمات یا ضروریات و بدیهیات باشد).(18)
(نظر من این است که خداوند،اطاعت از فقیه را به عنوان (اولی الامر) بر ما واجب کرده است؛و دلیل آن،اطلاق ادله ی حکومت فقیه،بویژه روایت صاحب الامر (علیه السلام) می باشد).(19)
*شیخ اعظم انصاری (متوفای 1281) می نویسد:
(حکم فقیه جامع الشرایط در تمامی فروع احکام شرعی و موضوعات آن،حجت و نافذ است؛زیرا مقصود از لفظ (حاکم) که در روایت آمده،نفوذ حکم او در تمامی شؤون و تمامی زمینه هاست و مخصوص مسایل قضایی نیست،و این همانند آن است که سلطان وقت کسی را به عنوان حاکم معیّن کند،که مستفاد از آن،تسلّط او بر تمامی آن چه مربوط به شؤون حکومت است،چه جزیی باشد چه کلّی.و لذا لفظ (حَکَم) را که مخصوص باب قضاوت است،به کار نبرده،بلکه لفظ (حاکم) را که عمومیت نفوذ سلطه را می رساند به کار برده اند).
وی در کتاب (مکاسب) گرچه محدوده ی ولایت فقیه را مطلق نمی داند،اما تصریح می کند که ولایت فقیه از فتاوای مشهور فقهای شیعه است؛لذا می نویسد:
(همان گونه که جمال المحقّقین در باب (خمس) اعتراف کرده به این که در میان شیعه معروف است،فقیه نایب امام (علیه السلام) است).(20)
*سید بحر العلوم (متوفای 1336) می نویسد:
(برای حفظ نظام اسلامی،امام (علیه السلام) باید جانشینی برای خود تعیین کند،و او جز فقیه جامع الشرایط نمی تواند باشد).(21)
*آیت الله بروجردی (متوفای 1382) می فرماید:
(خلاصه،در این مطلب که فقیه عادل برای انجام امور مورد ابتلای مردم،منصوب شده است،با توجه به آن چه گفتیم هیچ اشکالی در آن دیده نمی شود و برای اثبات آن به مقبوله ابن حنظله نیازی نیست،هرچند که می توان آن را یکی از شواهد به شمار آورد).(22)

در انتها برای آشنایی بیشتر با تاریخچه و سابقه مسئله ی ولایت فقیه توجه شما را به مقاله ی مختصر زیر که منبع نظریات ذکر شده است جلب می کنم:
http://noorportal.net/951/1746/1809/6635.aspx
سلام علیکم مجدد اخوی

از مطالبی که فرمودید متشکرم. نکات جالبی بود اما به آنچه که بنده عرض کردم مرتبط نبود. بنده جایی عرض نکردم که آیت الله خویی با ولایت فقیه مخالف بودند. مشکلی که وجود دارد تفاوت تعبیر بین ولایت و حاکمیت است. خدمت شما عرض کنم که امام صادق (ع) پایه گذار مذهب کامل و بی نقص جعفری هر آنچه که حاکم امت نشدند و جکومت تشکیل ندادند بدون هیچ شکی امام امت بودند. از این مثال به اینجا می خواهم اشاره کنم که افرادی چون آیت الله خویی اگر معتقد به هدایت مردم توسط ولی فقیه (و یا اولیای فقیه) در زمان غیبت امام معصوم بودند است اما همین افراد مخالف این هستند که حکومتی با حاکمیت آن ولی فقیه تشکیل شود چرا که از این بیم دارند که خدای ناکرده با ورود افراد نالایق به سیستمهای حکومتی به اسلام ضربه وارد شود. بنابراین بر فرض آنکه علمای بزرگ با مسئله ولایت فقیه مشکلی ندارند نمی تواند این تعبیر را کرد که با ایجاد حکومت هم مشکلی نداشته اند. والسلام

___________________________

مجدداً و علیکم السلام
اگه به آدرسهایی که در ذیل قسمت مربوط به آیت الله خویی ارائه داده بودم مراجعه ی دقیق تری می داشتید این شبهه برای شما کاملاً برطرف میشد.
وقایع قیام 1411 هجری قمری شیعیان بصره به رهبری آیت الله خویی را که در پیام تسلیت امام خامنه ای به مناسبت ارتحال ایشان هم آمده بود مورد مطالعه قرار دهید خواهید دید که وضعیت خاص کشور عراق از جمله عدم اکثریت مطلق جمعیتی شیعیان به همراه حضور چشمگیر کردها و اهل سنت باعث موضع گیری خاص مراجع تقلید عراق نسبت به تشکیل حکومت مبتنی بر ولایت فقیه بوده و هست. کافیست دقت کنید که فعلاً چند ماه است که عراقیها حتی برای تعیین یک نخست وزیر و تشکیل کابینه هم به توافق نمی رسند چه برسد به ولایت فقیه.
سلام
متن بسیار خوب بود.
ولی به نظرم ایرادی که به آن وارد بود این بود که حمایت مولا از خلیفه به ناحق سوم مرتبط با موضوع نبود و اصولا آن را نمی توان به خاطر حفظ نظام اسلامی (نظام اسلامی به معنای رایج امروز مد نظر است) دانست بلکه به خاطر باقی ماندن اسلام و مسلمین آن روز و وظیفه هدایتی که بر گردن امام معصوم است، باید آن را تبیین نمود.

__________________

و علیکم السلام
از لطف و دقتتون ممنون. اتفاقاً برداشت بنده به این صورت است که مصلحت جامعه ی اسلامی دفاع از نظام اسلامی در قالب دفاع از خلیفه سوم بوده است. و گرنه این امکان وجود داشت که حضرت با فضای ایجاد شده علیه عثمان، بر علیه او شوریده یا حداقل از حمایت از او دست برداشته تا حکومت را به قبضه ی خود درآورد.
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر خطبه 240 پس از ذکر دلایل شورش مردم علیه عثمان می نویسند: " مهاجران و انصار در برابر آن(شورش) سکوت کردند و هیچ کس جز على(علیه السلام) به دفاع از عثمان برنخاست، زیرا آن حضرت گرچه از معترضان شدید بر اعمال عثمان بود; ولى کشتن او را به "مصلحت جامعه اسلامى" نمى دانست."
و آیت الله جعفر سبحانی در کتاب فروغ ولایت ص359 پس از شرح چگونگی دفاع و حمایت امیرالمؤمنین از عثمان، در تبیین چرایی این دفاع می نویسد: "امام ـ علیه السلام ـ براى حفظ "وحدت کلمه" و " ابهت مقام خلافت" , بحق خدمت بزرگى انجام داد واگـر عـثمان از آن به بعد در پرتو هدایت وراهنمایى او گام بر مى داشت هیچ حادثه اى براى او رخ نمى داد."
هرچند نظر من را درج نفرمودید اما یک نکته و آن هم :
اگر به روند انتخاب ائمه جمعه تهران و دیگر مناطق کمی تا حدودی بیشتر دقت بفرمایید متوجه می شوید تمامی این افراد از چاکران و دست بوسان می باشند که برای موجه جلوه دادن رهبری حتی متوسل به رویاهایی میشوند که منتج به تایید امام (وحید و غریب) زمان ارواحنا فداه نیز می گردد. به انتصابات آقای...و آقای ... نگاه کنید در خواهید یافت که روحانیون درباری چه کسانی اند آقای ... برای اثبات به حق بودن رهبری بارها و بارها خواب های عجیب و غریب از اینکه یکنفر درخصوص ایشان سوال فرمودند امام فرمودند سیدعلی مورد تایید ماست. تا اینکه در مجلسی حضرت در مقابل پای آقا بلند شدند و... ایشان با سواد پایین سیاسی خود می شوند امام جمعه موقت.

_____________________

دعوا و بحث ما و شما بر سر این مطالبی که نوشته اید نیست و در واقع مطالب شما مثال دیگریست از نوع نگاه دوست مورد اشاره ام در متن. ما باید چند کوچه عقب تر در رابطه با ولایت فقیه، نسبت ولایت فقیه با امام زمان و جایگاه نظام اسلامی بحث کنیم. دستبوسی نایب امام زمان افتخار ماست. خواب حجت نیست و برای اثبات بر حق بودن امام خامنه ای نیازی به پناه بردن به خواب و رؤیا نیست، هر چند بیان خواب و رؤیا اگر منبع آن مورد اتقان باشد به خودی خود ایرادی ندارد. نماز جمعه سنگر تبیین و دفاع از مواضع نظام اسلامی و در رأس آن ولایت فقیه است و مواضع سیاسی اشخاصی را که نام بردید و نام نبردید مادام که در مسیر اسلام و ولایت باشد مورد تأیید ماست هر چند منکران را خوش نیاید. برای پی بردن به جایگاه حکومتی نماز جمعه مراجعه به آدرس زیر می تواند راهگشا باشد.
http://www.andisheqom.net/Files/shobheinternet.php?idVeiw=32514&level=4&subid=32514
خیلی باحاله تو قسمت نظر هم خودش نظر بده
شوخی کردم
اما در باب سیره امام صادق(ع) هم شما را ارجاع می دهم به بیانات امام خامنه ای در این زمینه:
"امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنیده‌اید. محفل درس امام صادق(ع) و میدان آموزشی که آن بزرگوار به وجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخ زندگی امامان شیعه بی‌نظیر بود. همه‌ حرفهای درست اسلام و مفاهیم اصیل قرآن که در طول یک قرن و اندی به وسیله‌ مغرضان و مفسدان یا جاهلان تحریف شده بود، همه‌ آنها را امام صادق(ع) به شکل درست بیان کرد.
اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیده‌اید. امام صادق(ع) مشغول یک مبارزه‌ دامنه‌دار و پیگیر بود. مبارزه برای قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی. یعنی امام صادق(ع) زمینه را آماده می‌کرد تا بنی‌امیه را از بین ببرد و به جای آنها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است، بر سر کار بیاورد. اما آن بعد سوم را که اصلاً نشنیده‌اید، مرد تشکیلات بودن امام صادق(ع) است که یک تشکیلات عظیمی از مؤمنان خود، از طرفداران جریان حکومت علوی در سراسر عالم اسلام از اقصای خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا به وجود آورده بود. تشکیلات یعنی چه؟ یعنی این که وقتی امام صادق(ع) اراده می‌کند آن چه را که او می‌خواهد بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم می‌گویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای اداره‌ مبارزه‌ سیاسی عظیم آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگان او در همه‌ شهرها باشند که پیروان امام صادق(ع) به آنها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند.
تکلیف سیاسی هم مثل تکلیف دینی واجب‌الاجرا است. امام صادق(ع) یک چنین تشکیلات عظیمی را به وجود آورده بود و با این تشکیلات و به کمک مردمی که در این تشکیلات بودند با دستگاه بنی امیه مبارزه می‌کرد. در هنگامی‌که پیروزی او بر بنی امیه حتمی بود، بنی‌عباس به عنوان یک جریان مزاحم و فرصت‌طلب آمدند، میدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق(ع) هم با بنی‌امیه و هم با بنی‌عباس مبارزه کرد."
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8211
در هر صورت از حضور شما در بحث و دقت نظرتان بسیار ممنونم.
در پاسخ برادر عزیزم حسین آقا:
اما در این مورد که فرمودید :"... افرادی چون آیت الله خویی اگر معتقد به هدایت مردم توسط ولی فقیه (و یا اولیای فقیه) در زمان غیبت امام معصوم بودند است اما همین افراد مخالف این هستند که حکومتی با حاکمیت آن ولی فقیه تشکیل شود." باید خدمتتان عرض کنم که ولایت نه شرط کافی برای هدایت است و نه حتی شرط لازم و در واقع باید بگویم اشتباه شما از اینجا ناشی می شود که به معنای دقیق ولایت در ولایت فقیه دست نیافته اید. اتفاقاً در اینجا ولایت کاملاً به معنای سرپرستی و حاکمیت است حال چه ولایت مقیده باشد و چه ولایت مطلقه. و اما دلیلی که بر این ادعا هم اقامه کرده اید " چرا که از این بیم دارند که خدای ناکرده با ورود افراد نالایق به سیستمهای حکومتی به اسلام ضربه وارد شود" به هیچ وجه نمی تواند منطقی باشد زیرا از طرفی این فرض شما در مورد هدایت مردم هم می تواند صادق باشد یعنی "خدای ناکرده با ورود افراد نالایق" هدایت مردم دچار اختلال شده و به زعم شما اسلام آسیب ببیند و از طرف دیگر با روایات بسیاری از معصومین (ع) ازجمله "و اما الحودث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا ، فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم " یا " فاما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه ، حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه ، مطیعاً لامر مولاه ، فللعوام ان یقلدوه " کاملاً منافات دارد.
پیشنهاد می کنم مجدداً نظر فقهای برجسته ی پیشین را مرور و کتاب اندیشه سیاسی آیت الله خویی را مطالعه بفرمایید.
سلام
خدا قوت
با” تبعیت از رهبر حق الله است” بروز هستم
http://www.harimemamnooe.blogfa.com/post-31.aspx
یا علی
۰۸ آبان ۸۹ ، ۰۷:۱۹ فدائیان رهبر
با سلام به شما همفکران عزیز و تشکر از مدیر وبلاگ به خاطر مطلب گرانبهایشان...
دوستان گرامی
وبسایت فدائیان رهبر مختص شماییست که با درک اصل ولایت فقیه در خیل وسیع فدائیان رهبری می باشید...
همه ی شما فدائیان رهبری وبلاگنویس می توانید با ورود به وبسایت ما و دادن نام وبلاگ و نام کاربری دلخواهتان به جمع نویسندگان ما بپوندید..از تبادل لینک با همه ی شما فدائیان مقام معظم رهبری(دامه برکاته) استقبال می کنیم...هدف اولیه این وبسایت جذب سه هزار وبلاگنویس فدائی از سراسر کشور است...
هر چه سریعتر در راستای لبیک به این عمار رهبری به ما بپوندید..
ما هدفهای بزرگی پشت تاسیس این وبسایت داریم
یا علی(علیه السلام)
سید علی


www.fadaii.com
چه جالب پیشنهاد خوبی داده اید نه چند تا کوچه که بیا بریم دو تا کوچه قبلتر، یک مطلبی را از کتاب خاطرات سیاسی اجتماعی (1) دکتر صادق طباطبایی صفحه 27 برخورد کردم که اشاره به همون کوچه پس کوچه های قبلتر از بحث شما داره اگه جاش نقطه چین نمیگذاری و در نظرات میگذاری ادامه رو داشته باش:
در یکی از روزهای بهار سال 1331 که نوجوانی 9ساله بودم، گروهی از طلبه‌های جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیت‌الله بروجردی دیدار کنند. طلبه‌ی جوانی که بعدها فهمیدم نواب صفوی بود سخنان تندی ایراد می‌کرد که هیچ چیز از آن در خاطرم نمانده است. بعدها خبردار شدم که نواب و یارانش قصد دیدار با آیت‌الله بروجردی را داشتند که ایشان آن ها را نپذیرفته بودند. از پدرم شنیدم که چند روز بعد که اصحاب آیت‌الله بروجردی ، از جمله پدرم در محضر ایشان بودند، یکی از بزرگان و از مدرسین حوزه (ظاهرا پدر آیت‌الله فاضل لنکرانی، مرجع معاصر) علت این رفتار را از آقای بروجردی سوال کرده و می‌پرسد چرا این افراد را که خواهان حکومت اسلامی هستند، نپذیرفتید؟ ایشان در جواب می‌گویند: این آقایان می‌خواهند شاه را بردارند ولی امثال شما را به جای او بگذارند. شخص دیگری (ظاهرا مرحوم آیت‌الله کبیر) از علمای بزرگ و فقهای برجسته بوده است می‌پرسد، مگر چه اشکالی دارد؟
آیت‌الله بروجردی در جواب می‌گویند: اشکال بزرگ این امر در این جا است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم می‌افتد، با این اسلحه می‌شود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می‌اندازید. با این اسلحه نمی‌توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته می‌شود.
____________________________

اینکه آیت الله بروجردی بر خلاف امام(ره) و شهید مطهری، مشی فداییان اسلام را نمی پسندیدند یک مسئله است و استفاده شما از آن برای نفی عقیده ایشان به ولایت فقیه مسئله ی دیگر.
اینکه آیت الله بروجردی بر خلاف امام(ره) و شهید مطهری، مشی فداییان اسلام را نمی پسندیدند یک مسئله است و استفاده شما از آن برای نفی عقیده ایشان به ولایت فقیه مسئله ی دیگر.
وقتی بیان صریح خود ایشان در تأیید ولایت فقیه موجود است تمسک به ذکر خاطرات این و آن حکایت از خالی بودن دست گوینده دارد.
آیت الله بروجردی،البدر الزّاهر،ص52
"خلاصه،در این مطلب که فقیه عادل برای انجام امور مورد ابتلای مردم،منصوب شده است،با توجه به آن چه گفتیم هیچ اشکالی در آن دیده نمی شود و برای اثبات آن به مقبوله ابن حنظله نیازی نیست،هرچند که می توان آن را یکی از شواهد به شمار آورد."

ضمن اینکه ایراد مطرح شده در خاطره ایرادی است که در هر زمانی که حکومتی دینی تشکیل شود امکان ظهور و بروز دارد و لزوماً اختصاص به حکومت ولی الهی معصوم و یا ولی الهی غیر معصوم ندارد. کافیست بحرانهای ایجاد شده در زمان حکومت امیرالمؤمین و امام حسن(علیهما السلام) را مرور کنید تا به صدق این ادعا پی ببرید. و اتفاقاً شاید امتحان دشوارتر و به همراه آن ثواب و عقاب شدیدتر الهی در همینجا نهفته باشد. یعنی در زمان حکومت ولی الهی. چه برای شخص ولی و چه برای مردم.
۰۸ آبان ۸۹ ، ۱۹:۳۹ حمید صفار هرندی
سلام علیکم؛ حقیقت این است که تا پیش از قیام حضرت امام خمینی رضوان الله علیه روحانیت شیعه به بخشی از توان خود واقف و از طرفی شکست های پی در پی در مشروطه و نهضت نفت آنها را از مبارزه سرخورده کرده و باور کرده بودند که تشکیل حکومت امری ناشدنی است. پدیده انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی آنچنان قوت قلبی به قاطبه علما و مراجعی چون مرحوم آقای خویی داد که ایشان اعلام کرد در رفراندوم شرکت کنید و به جمهوری اسلامی رأی آری بدهید.
در خصوص تشیع علوی و صفوی به سخنان حضرت امام در مراسم ارتحال حاج آقا مصطفی (سال 56 در نجف) مراجعه کنید نکات بسیار جالبی مطرح شده است.
ضمنا اگر فرصت داشتید به بنده هم سر بزنید، با پست جدید با عنوان : شقشقیه سه شنبه! به روز هستم.
سلام علیکم اخوی

بنده برخی از آنچه را که فرمودید مطالعه کرذم و برخی را هم دسترسی نداشتم که مطالعه کنم. با این وجود کاملا با نظر شما مخالفم که البته شاید شما بفرمائید "باش تا اموراتت بگذرد" (شوخی)

بنده در هیچ کجا نمی بینم که آیت الله خویی فرمانی برای تشکیل یک حکومت اسلامی بدهند و یا حتی برنامه ای برای انتخاب یک فقیه به عنوان حاکم جامعه داشته باشند. البته بنده می خواستم نمونه بی سرو صدا تر این اختلاف بر سر حکومت تشکیل دادن را بیان کنم که دوستی در این میان به آیت الله بروجردی هم اشاره کردند که البته نمونه بسیار پر رنگ تر است.

ببین اخوی عزیز. بنده هرگز آنچه شما از ولابت فقیه تفسیر میکنید را در عقاید این بزرگان نمی بینم.. شما ولی را نمی توانید حاکم معنی کنید. حتی صاحب اختیار هم الزاما حاکم نیست. حتی سرپرست مومنین هم الزاما حاکم جامعه نیست. بنده سالها زندگی امام حسین (ع) را بدون تشکیل حکومت می بینم. حال به تعبیر شما این ائمه معصوم (ع) در حال پایه گذاری برای بدست آوردن جکومت علوی در سالیان بعد هستند اما بنده تعبیر شما را منطقی نمیدانم.
آیت الله خویی در زیر فشار ظالمان زمان فقط به هدایت مردم پرداختند. کلاس های درسشان هر روز پربارتر میشد و اندیشه های شیعی در کوچه های عراق پر رنگ تر و زیباتر. اما با این وجود هرگز در پی جاکمیت بر جامعه نبودند.

درباب آنچه که عرض کردم امکان دارد با حاکمیت غیر معصوم به اسلام ضربه وارد شود به علت تفاوت اجتهاد بر سر یک مسئله بین فقهاست. به هر حال ایشان معصوم نیستند که حتما در تمامی موارد حکمشان صحیح باشد. شما در زمان جنگ ایران و عراق هم اختلاف نظر بین علمای شیعه می بینید. بین فقها می بینید. عده ای بر این باور بودند که ادامه دادن جنگ صحیح نیست مثل آیت الله صدر و عده ای هم موافق بودند که ادامه پیدا کند. حال اگر امام معصوم بر سر جکومت اسلامی باشند که شکی در مسئله باقی نمی ماند چون خطایی وجود ندارد و همانا فرمان خدای بزرگ است اما فقیه غیز معصوم هرچند هم فاضل اما امکان خطا دارد حتی اگر بدور از گناه باشد. این خطاها می تواند به اسم اسلام تمام شود. در تاریخ ثبت شود و نسلهایی را اسلام گریز کند. مطلب اینجاست
به هر حال بنده سر مبارک اخوی عزیزم را بدرد نمی آورم. هیچ قصدی ندارم که شما با نظر بنده موافق باشید. تنها خواستم عرض کنم که اگر مرجع تقلیدی با مسئله هدایت مردم توسط فقیه یا فقها موافق است را نمی توان به این شکل تعبیر کرد که حتما با تشکیل حکومت توسط آن فقیه و یا فقها موافق است.

گاهی هم می شود که حتی آن فقیهی که موافق نبوده است در مقابل ظالم از حکومت اسلامی دفاع میکند اما در عقایدش کلهم تشکیل آن حکومت اشتباه بوده است. یعنی نمی توانند در جنگ ما بین آن حکومت ایجاد شده و ظالم طرف ظالم را بگیرند. این را نمی توان دوباره تعبیر بر این کرد که ایشان با آن حکومت موافقند مانند همان مثالی که خود حضرتعالی از امام علی (ع) فرمودید که در مقابل آنها که می خواستند خون عثمان را بریزند از او دفاع میکند که ظلمی ایجاد نشود اما این دلیل بر این نیست که ایشان از حکومت عثمان راضی و خشنودند. والسلام
باز هم سلام برادر
چند نکته:1-اینکه فرموده اید"اما فقیه غیز معصوم هرچند هم فاضل اما امکان خطا دارد حتی اگر بدور از گناه باشد. این خطاها می تواند به اسم اسلام تمام شود. در تاریخ ثبت شود و نسلهایی را اسلام گریز کند. " یک عبارت کاملاً ژورنالیستی و تبلیغاتی است. زیرا امکان خطا داشتن با مرتکب خطا شدن دو مقوله کاملاً متفاوت است. بله ولی فقیه هم ممکن است مرتکب خطا شود اما چه کسی گفته که حتماً خطا میکند که بعد نتیجه بگیریم "این خطاها می تواند به اسم اسلام تمام شود. در تاریخ ثبت شود و نسلهایی را اسلام گریز کند."!!؟؟ 2-- گاهی پیامبر(بنا به مصالحی) به مشورتهایی که از مسلمین می گرفتند عمل می کردند که اتفاقاً نتایج ناگواری در پی داشت ولی کسی آن را به پای اسلام نمی نویسد مثل خروج از مدینه در جنگ احد.3- خطای حکومت با خطای "ولی" دو چیز متفاوت است مثل خیانتهای والیان منصوب از طرف امیرالمؤمنین که کسی آن را به پای آن حضرت و اسلام نمی نویسد.4- اعتراف می کنم تا الان با این پدیده ی عجیب مواجه نشده بودم که کسی ولایت تشریعی را به معنای هدایت در نظر بگیرد.5- با این معنای غیر کارشناسی شما فاتحه تمام ادعای شیعه برای منصوب بودن امیرالمؤمنین به حکومت بر مسلمین خوانده شده است. زیرا عملاً حضرت در زمان خلفای سه گانه هم به هدایت مردم و حکومت مشغول بودند لذا مسلمین صدر اسلام نه تنها گناهی مرتکب نشده اند بلکه دقیقاً به فرموده پیامبر(من کنت مولاه فهذا علی مولاه)عمل کرده اند چرا که از هدایتهای امیرالمؤمنین بهره مند شده اند.6- در رابطه به روایت ذکر شده هم دچار سوء برداشت شده اید، خود جناب عثمان مرتکب بسیاری از ظلمها شده بود و علت مخالفت امیرالمؤمنین با کشتن عثمان نه بواسطه ی شخصیت حقیقی ایشان بلکه بخاطر مصلحت بزرگتر یعنی" حفظ نظام جامعه اسلامی و جایگاه خلافت رسول الله" بود.7-...8-...
بگذریم ، هرچند معتقدم که برداشت شما از مقوله ولایت و به تبع آن ولایت فقیه برداشت کامل و صحیحی نیست؛ و به بعضی از موارد آن در خلال کامنتهای قبلی اشاره کرده ام، اما در هرصورت بنده هم به نظر شما احترام میگذارم و قضاوت را به مخاطبین محترم واگذار می کنم.
باز هم بخاطر شرکتتون در این مباحثه ی کامنتی تشکر می کنم.
1200 سال که شیعه حکومتی نداشت مگر دین نابود شد که حالا اوجب واجبات شده؟

________________

تحلیل شرایط زمان و مکان حلقه ی مفقوده شماست.
کرامت ناگفته ای از امام خمینی :

امام در جماران تمام آینده یک جوان تا لحظه مرگش را به او می گوید...

+فایل تصویری

http://salehat.ir/


سلام



ابتدا باید دید که در حال حاضر چه میزان از نژاد آریایی بر جای مانده که بخواهیم از آن صحبت کنیم. بومیان سرزمین ایران قبل از ورود آریایی ها، یونانی ها و سلسله سلوکی، اعراب، ترکان سلجوقی و مغول بخشی از حقایقی است که با لحاظ کردن آنها به ندرت می توان مدعی نژاد اصیل آریایی شد. این کار نیاز به یک بررسی آماری از میزان وجود این اختلاف نژادی دارد اما موضوع مورد تناقض در این است که این نژاد پرستان بی سواد تنها مشکلشان با عرب بودن امام خمینی و امام خامنه ای و سید حسن نصرالله و اسماعیل هنیه و خالد مشعل است. البته ممکن است خود این افراد سبز داخلی یا حامیان سبز خارجی، خودشان هم عرب باشند و یا حامی عرب ها باشند و در عین حال از نژاد عرب و یا حمایت کردن از نژاد عرب انتقاد کنند! که این خودش سبب بسی تعجب است. به عنوان نمونه سید ابوالحسن بنی صدر یک عرب است و از عربهای دیگر انتقاد می کند. سرویسهای امنیتی امریکا و انگلیس از یک عرب مثل سید ابوالحسن بنی صدر یا سید حسین خمینی حمایت می کنند اما با یک عرب دیگر مثل اسماعیل هنیه مشکل دارند. خوب هر عقل سالمی از این تناقض متوجه می شود که مشکل آنها با عرب بودن افراد نیست بلکه مشکلشان با این است که عرب مذکور طرفدار آنها باشد یا نباشد. میر حسین موسوی یک عرب است. سید محمد خاتمی هم یک عرب است. موسوی خوئینی ها و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی هم عربند. سید حسن خمینی و سید یاسر خمینی و سید هاشم آقاجری و سید مصطفی تاجزاده و ... هم عرب هستند. همه اینها پدر اندر پدر و جد اندر جد عرب هستند. امام خمینی و امام خامنه ای و سید حسن نصرالله هم عرب هستند. البته عرب داریم تا عرب. عمار و اباذر و مقداد و قنبر هم عرب بودند و ابوسفیان و معاویه و ابوموسی و اشعث هم عرب بودند. اسماعیل هنیه هم عرب است محمود عباس هم عرب است. عرب و غیر عرب بودن ملاک برتری نیست. ملاک برتری انسانها تعقل است و تعقل هم همان تقواست. امروز یکی از محکهای تشخیص تقوا صهیونیزم است. ببینیم صهیونیستها حامی کدام اعراب هستند و با کدام اعراب مخالفند. همین یک میزان کافیست تا ببینیم حق با محمود عباس است یا با اسماعیل هنیه. همین کافیست تا ببینیم حق با سید محمدرضا خاتمیست یا با سید حسن نصرالله.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
next