کاشف

یادداشت

امید

پنجشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۸۶، ۰۲:۴۵ ق.ظ

  بیا ! وگرنه در این انتظار خواهم مرد

 اگر که بی تو بیاید بهار ، خواهم مرد

 به روی گونه من ،اشک سال ها جاری است

 و زیر پای همین آبشار خواهم مرد
 خبر رسید که تو با بهار می آیی

 در انتظار تو من تا بهار خواهم مرد

 نیامدی و خدا آگه است : من هر روز

 به اشتیاق رخت ، چند بار خواهم مرد

 پدر که تیغ به کف رفت مژده داد که من

 به روی اسب سپیدی ، سوار ، خواهم مرد

 تمام زند گی من در این امید گذشت

 که در رکاب تو با افتخار خواهم مرد

 پدر که رفت به راست قامتی آموخت

 به سان  سرو سهی ،استوار ، خواهم مرد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۶/۰۵/۲۵
سبحان صداقتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
next