سیدی تنها به رنگ سبز نیست
هیچ دانی، مادر سادات کیست؟
سبـز یعنی عاشـق مـولا شدن
پشت درب حیدری، زهرا شدن
سبز یعنی عشق تا شور و بلا
بـا حسیــن فاطمـه تا کربــــلا
طالب سبزم، نه این سـبز ریـــا
سبز هم بازیچه شد،
مهدی بیــــــــا...
سیدی تنها به رنگ سبز نیست
هیچ دانی، مادر سادات کیست؟
سبـز یعنی عاشـق مـولا شدن
پشت درب حیدری، زهرا شدن
سبز یعنی عشق تا شور و بلا
بـا حسیــن فاطمـه تا کربــــلا
طالب سبزم، نه این سـبز ریـــا
سبز هم بازیچه شد،
مهدی بیــــــــا...
و امشب دوباره دلم هوای مدینه کرده...
مدینه ای تاریک، مدینه ای خاموش، مدینه ای غریب...
مدینه ای...
مدینه ای که دیگر زهرایی ندارد
مدینه ای که دیگر بوی یاس در کوچه های غمبار آن نمی پیچد.
آهای...
مردم مدینه!
امشب را آسوده بخوابید، که دیگر ناله های زهرا به گوش شما نخواهد رسید.
آسوده بخوابید، که نفرین فاطمه را از سر گذرانیدید.
آسوده بخوابید که دیگر فاطمه ای نیست تا وجدانهای شما را به تلاطم وادارد.
آسوده بخوابید!؟؟
نه!
اصلاً مگر شما بیدار بودید که حالا بخواهید بخوابید!
و چه بد امتی بودید شما، برای مهربانترین نبی خدا!
میدونی چرا بعضی از شعرها همیشه تو ذهنت می مونه و هربار که اونا را مرور و زمزمه می کنی همون حسی بهت دست میده که برا بار اول اون رو شنیده بودی!؟
سال دوم دانشجویی بودیم که چند روز قبل از تعطیلات عید نوروز با بچه های نهاد آبادان و اهواز یه اردوی چند روزه رفتیم قم. شب اول همراه با چند تا از بچه های دیگه رفتیم حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها). بعد از زیارت، من و بلال سوار اتوبوسهای جمکران شدیم و به سمت مسجد جمکران روانه شدیم. از دور که چشمم به تابلویی افتاد که نام همه معصومین بر اون نقش بسته بود دلم لرزید. وقتی از اتوبوس پیاده شدم و پا به حیاط مسجد گذاشتم نسیم خنکی در حال وزیدن بود. انگار پا به قطعه ای از بهشت گذاشته بودم. چند لحظه ای که گذشت صدای آشنایی از بلندگوهای مسجد به گوشم رسید. همونجایی که ایستاده بودم متوقف شدم. دقیق تر گوش کردم ... بله! صدای حاج سعید حدادیان بود که می خوند:
دار و ندارمو یه جا به راه اون فدا کنم
دلم میخواد هرچی دارم دونه و گندم بخرم
با چشم گریون همشو هدیه به کفتراش کنم
رضا غریب الغرباء ، رضا معین الضعفاء
دلم میخواد روبروی گنبد زردش بشینم
داد بزنم ناله کنم همش رضا رضا کنم
دلم میخواد تو حرمش روضه زهرا بخونم
یه یادی از غریبی علی مرتضی کنم
رضا غریب الغرباء ، رضا معین الضعفاء
تو غریبی و منم غریبم اما چی میشه
دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی
صدهزار دفعه هم شده پای ضریح زار می زنم
تا یه بار هم که شده اسم منو صدا کنی
رضا غریب الغرباء ، رضا معین الضعفاء
...
از همون شب به بعد گویا این شعر در عمق دلم نشست، هر وقت یاد امام رضا میفتم این شعر بر زبانم جاری میشه!
یادش بخیر شبهای قدری که من و علی به همراه اکبر و آقای خیری در عسلویه تو اتاقمون احیا گرفته بودیم، در مراسم قرآن به سر به نام امام رضا که رسیدیم وقتی این شعر رو خوندم کلی باهاش حال کردیم!
مدینه هم که بودیم، یه روز صبح که بین الحرمین نشسته بودیم و داشتیم زیارت ائمه رو میخوندیم. یه دفعه بدجوری هوای حرم امام رضا به دلم افتاد. واقعاً غربت اونجا خیلی سنگین بود دلم میخواست می تونستم پر بکشم و خودم رو به حرم امام رضا برسونم. دوباره همین شعر بود که بر زبونم جاری شد.
و حالا چند سال بعد از بار اولی که این شعر رو شنیدم دوباره هوای زمزمه اون رو دارم:
دلم میخواد هرچی دارم نذر امام رضا کنم
دار و ندارمو یه جا به راه اون فدا کنم ...
آقای پپسی کولا !
کاری کنید که غزه در محاصره کامل است
آقای فانتا !
تو کاری کن
که زمزم الحرمین
کاری نمی کند
اهرام مصر!
خدای معبد آمون!
خوابگزاران اعظم
کاری کنید
که من خواب سه مار سیاه دیده ام
که مغز سیصد و شصت و پنج روز را
در سینی ماه
می بردند بر سر
خواب سیصد و شصت و پنج ستاره خونی
و خواب نیل
که با ساطور
سیصد و شصت و پنج تکه شد
من خواب یوسف را دیدم
در چاه نفت
افتاده بود
و تاجران دلار بر سر چاه
فریاد می زدند:
- هفتاد سنت بالا!
- دو دلار کم!
من خواب ناوها و شمشیرها و باران ها دیده ام
دیدم
که جمال عبدالناصر
با اسب
از دروازه رفح گذشت
و عزالدین قسام
و صلاح الدین
دروازه های غزه را
گشوده بودند
خواب سه مار سیاه
بر شانه های حسنی مبارک و
شاه چموش اردن و امیر پرفسورالریش!
دیدم که پادشاهان عرب
خوراک مغز جوانان غزه را
در سه دیس کنفرانس
به پادشاه کشور یأجوج
تقدیم می کنند
آقای بی بی سی!
گویا نیوز!
بالاترین!
شما کاری کنید!
چرا کسی کاری نمی کند برای غزه
تعبیری برای خواب من زخمی
مارادونای عزیز پرتقالی!
تو کاری کن!
شیخ بدون چشم !
صاحب فتوای زمین نمی چرخد
و عکس حرام...
امیر نفت!
که با برادر ناتنی ات
عربی رقصیدی
یک غلطی کن!
خوانندگان رپ و راگ!
شما کاری کنید!
که غزه در دهان گرگ است
به پاپ ژان پل چندم مربوط نیست
به صاحبان کلیسا نه
به خادم الحرمین
به الازهر
به کبارالعلما
هرگز!
آنان برای فتوا بر علیه نماز
با دست باز
آنان فقط
برای مصرف صابون و ادکلون
مُحرم شدن
و انتخاب حلق و تقصیر
و حرمت صید حرم
آفریده شده اند
آقای اسکولاری!
تو کاری کن!
آقای چلسی!
خانم هالیوود!
شما کاری کنید!
خانم آیشواریا!
عروس آمیتاباجان عزیز!
شما کاری کنید!
و شما
ای اسب های اصیل عرب!
نه از نژاد ذوالجناح اید
نه از نژاد براق
از نژاد اینترنت اید و چت روم و آزمایشگاه
از نژاد یورو و جکوزی
سوارانتان را کشتند
و پادشاهانتان را اخته کردند
مردانگی تان را کشیدند
تا در مسابقات پرش
همچنان سواری بدهید و
رستگار شوید
که شیوخ عرب
بزغاله و وزغ را
بر شما مسلط کرد
با این همه هنوز شما
مردترید از آن سه مار
شما کاری کنید
که سازمان ملل تعطیل است!
علیرضا قزوه
آجرک الله یا بقیت الله! فی مصیبت جدک
یه مدینه! یه بقیعه! یه امامه ولی حرم نداره!
سینه زنها! کسی نیست تا، بالا قبرش یه دونه شمع بذاره!
دل بیتاب! دیگه شد آب! که تو آفتاب نه سایه بونی داره
نه یه خادم! نه یه زایر! نه کنارش یه روضه خونی داره!
فدا اشکت! فد اآهت! فدا قبرت آقا! فدای صبرت
یعنی میشه بیاد اون روز که ببینم میریزم آب رو قبرت
مرد خسته! دل شکسته! دستِ بسته، شبیه جدش حیدر
می برندش، نیمه ی شب، هی زیر لب میگه مادر!
دل مضطر! آتیش در! اشک دختر دوباره تو مدینه
زنده کرده، یاد مادر، یاد بابا، یاد شکسته سینه
امشب میخوام یه سؤال ازت بپرسم:
تا الان به غربت! فکر کردی!؟ به تنهایی!؟
به نظرت چه کسی می تونه از همه غریب تر! باشه؟
فکر می کنی تنهایی چه کسی سخت تر و آزاردهنده تره؟
...
چند وقت پیش خطبه ای از نهج البلاغه رو می خوندم. به نظرم رسید سخت ترین درجه ی غربت؛ تنهایی رهبر و امامیه که مردمش قدر ش رو نمی دونند و اطاعتش نمی کنند.
اونجا امیرالمؤمنین خطاب به کاهلهای کوفی می فرماید:
" یا اَشباهَ الرّجالِ وَ لا رجالَ... ـ نامردمان مردم نما،
ای آنان که همچون اطفال در عالم رویاهای خویش غرقه اید و عقلتان همچون نوعروسانِ تازه به حجله رفته است! دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و نمی شناختم که مرا از آن جز ندامت و اندوه نصیبی نرسیده است. خداوند مرگتان دهد که قلبم را سخت چرکین کرده اید و سینه ام را از غیظ آکنده اید... چون در ایام تابستان شما را به جنگ فرا خواندم، گفتید اکنون در بحبوحه خرماپزان است، بگذار تا گرما کمی پایین افتد! و چون در زمستان شما را گسیل داشتم، گفتید اکنون چله زمستان است بگذار تا سوز سرما فرو نشیند! و این بهانه ها همه تنها برای فرار از سرما و گرماست. شما که از سرما و گرما اینچنین می گریزید، از شمشیر دشمن چگونه خواهید گریخت؟!..."
بیا دقیق تر گوش کنیم!
براستی صدای مولایمان را نمی شنویم که اینچنین از غربت و تنهاییش نالان است!!!؟؟؟
إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها.
کسانى که بر خویشتن ستمکار بودهاند، [وقتى] فرشتگان جانشان را مىگیرند، مىگویند: «درچه [حال] بودید؟» پاسخ مىدهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم.» مىگویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟
چقدر دنیای غریبی شده!!!
تا قبل از این، هر وقت به آیه ی هجرت فکر می کردم همیشه اینطور تصور می کردم که کسی که هجرت می کنه حتماً خودش رو از یه محیط آ لوده تر به یه محیط پاکتر و سالمتر می رسونه. اما امشب احساس می کنم با خوندن این خبر ابعاد تازه تری از مسئله ی هجرت به رویم گشوده شده...
چند روز پیش وقتی در یکی از سایتها مصاحبه ی یکی از این به اصطلاح روشنفکرها رو خونده بود که گفته: " ایمان من به پیامبر از شما بیشتر و عمیقتره؛ چون من به پیامبر با همه ضعفها و نقصها ی انسانیش ایمان دارم در حالیکه شما افراطیون و غلوکننده ها! اول پیامبر رو از همه نقصها و اشتباهات انسانیش منزه می کنین و بعد به او ایمان می آرید!!!" به یاد اون روزی افتادکه وقتی از استاد پرسید: اینکه خداوند در قرآن می فرماید: فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاء. منظور از اینکه خدا هر کس را که بخواد گمراه میکنه چیه؟ استاد گفته بود:
"مفهوم این آیه این نیست که خداوند کسی را به وادی گمراهی و ضلالت میکشونه بلکه مراد از آیه اینه که خداوند اون رو به حال خودش رها میکنه!"
و حالا او می دید که چگونه غرور علمی دوباره استادی رو "بلعم وار" به پرتگاه ضلالت نزدیک کرده است.
و چه زیبا خداوند می فرماید: کلُُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیهِْمْ فَرِحُون.
سلام
بالاخره امتحانای این ترم هم تموم شد؛ امیدوارم از این به بعد زودتر بتونم بروز شم!