چند هفته ایست که جمعه شبها، چند دقیقه مانده به ساعت 10 در انتظار روایت تازه ای از تاریخ صدر اسلام از زبان گویای حسن میرباقری به قاب تلویزیون چشم می دوزیم.
صحنه پردازیها و سبک روایت تاریخ مختارنامه به گونه ایست که اگر دل دهی، ناخودآگاه خود را در وسط معرکه می یابی و در پایان هر قسمت از خود می پرسی که براستی من، در کدام سوی جبهه ایستاده ام و کدامین جریان را همراهی می کنم!؟
مذاکره ی مسلم ابن عقیل - نماینده ی امام در کوفه- و سلیمان بن صرد خزاعی - از رهبران قیام توابین کوفیان پس از شهادت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)-، که در قسمت هفتم مختارنامه به نمایش در آمد از جهات مختلفی به نظرم آشنا رسید.
چند ماه پیش و در پس وقوع فتنه 88 مباحثاتی جدی با بعضی از دوستانم داشتم که جنس این مباحثات، از جنس همان مسائل به تصویر درآمده در مذاکره مسلم و سلیمان بود. در واقع بر خلاف بنده که معتقد به دفاع تمام عیار از اصل نظام و جایگاه و شخص ولی فقیه به عنوان نایب عام امام زمان(ارواحنا فداه)بودم؛ اعتقاد دوستان بر انجام کارهای فرهنگی با پرهیز از دخالت در مباحث کلان سیاسی (حتی در شرایط بعد از فتنه ی عمیق ۸۸) استوار گردیده بود.
به نظر بنده ریشه ی اختلاف نظرهایی از این دست را باید در نکته ای جستجو کرد که چندی پیش از قول مسئول اتاق فکر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها در همین وبلاگ قرار داده بودم.(۱) در آن سخنرانی آقای پناهیان در تحلیلی دقیق به این نکته اشاره داشتند که " فرق مسلمان انقلابی و مسلمان غیر انقلابی در تشخیص اولویتها و عمل به آنهاست."(۲)
این نکته ی عمیق همان مسئله ایست که در قسمت پیشین مختارنامه در لابلای مذاکرات بزرگان شیعه در کوفه، هنرمندانه به تصویر کشیده شده بود.
نایب امام زمان در کوفه تنها و بی پناه می ماند و کار به جایی می رسد که پیکر در خون غلطیده اش را در کوچه های کوفه بر زمین می کشانند اما سلیمان و سلیمانها، در کنج خانه هایشان خزیده و یعقوب وار امام زمانشان را انتظار می کشند!!!
لزوم "بصیرت در تشخیص اولویتها" و "عمل بهنگام" همان مطلبی است که امام خامنه ای(روحی فداه) از سالها پیش به ضرورت عبرت آموزی آن در جریانات منتهی به شهادت امام حسین(علیه السلام) هشدار داده بودند:
" به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتی که
عبیداللَّه بن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده
کنید وگرنه پدرتان را در میآورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤسای قبایل که
همهشان اموی نبودند و از شام نیامده بودند! بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به
امام حسین علیهالسّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعی یکی از آنها بود که به امام حسین
علیهالسّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی
عبیداللَّه گفت بروید مردم را از دور مسلم متفرّق کنید قدم پیش گذاشت و به تهدید و
تطمیع و ترساندن اهالی کوفه پرداخت!
چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ
بن ربْعی در یک لحظهی حسّاس، به جای اینکه از ابن زیاد بترسند، از خدا
میترسیدند، تاریخ عوض میشد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنی که دوْر
مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان
بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما اینجا، اشتباه کردند. البته آنهایی که در کربلا
شهید شدند، کفّارهی اشتباهشان داده شد. دربارهی آنها بحثی نیست و اسمشان را هم
نمیآوریم. اما کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق
پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین
علیهالسّلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتّفاق افتاد؛
وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در
تاریخ، عدّهی توّابین، چند برابر عدّهی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز
کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما
اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند،
نیست! بهخاطر اینکه در وقت خود نیامدند. کار را در لحظهی خود انجام ندادند. دیر
تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. "(۳)
فیلم مذاکره مسلم و سلیمان در کوفه (دانلود)
پی نوشت:
__________________
۱- سخنرانی حاج آقا پناهیان را از اینجا بخوانید(مسلمان غیرانقلابی، کار دینی بدون اولویت)
۲- آنوقت مسلمانان و مذهبیهای غیرانقلابی چه کسانی هستند؟ آنها کسانی هستند که تمام رفتارهایشان دینی است، ولی هر زمان که به دینداریش نگاه میکنی، در حال اجرای حُکمی از دین است که دارای اولویت اول نیست.
امان از دینداری که در هر لحظه دارد کار دینی میکند، اما کار دینی بدون اولویت. اینها «خودشان» را راضی میکنند، خدا را راضی نمیکنند. میخواهند وجدانشان ناراضی نباشد، و به همین دلیل دارند خودشان را با کارهای خوب بدون اولویت تأمین میکنند.
و انقلابی کسی است که اولویتهای خدا را بر اولویتهای شخصی خودش ترجیح میدهد. شغل به خاطر خدا انتخاب میکند، در شغلش به خاطر خدا عمل میکند، به خاطر آرمانهای انقلابیش کار میکند.
۳- بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسولالله (ص) / عوام و خواص 20/3/1375