از تشیع صفوی تا آخوند حکومتی
اولین تابستان دوره ی دانشجوییم بود و من هم داغ داعیه ی روشنفکری و کتابخوانی. برای چندمین بار قفسه های کتابخانه ی پدری را کنجکاوانه بررسی کردم. با اینکه سالیان درازی از کتابخوانی من نمی گذشت؛ به جز یک طبقه خاص که اختصاص داشت به کتابهای دکتر شریعتی، قبلاً به بقیه طبقات کتابخانه ی پدری سرکی کشیده و کتابهای زیادی خونده بودم. بالاخره تصمیم گرفتم برم سراغ اون طبقه ی خاص!
اولین عنوانی که در مجموعه آثار دکتر نظرم را به خودش جلب کرد عبارت بود از " تشیع صفوی و تشیع علوی". شب به یاد ماندنی ای بود آن شب. ساعت حدوداً 8 شب را نشون می داد که خوندن اولین صفحه از کتاب را شروع کردم اما آنچنان جذب نوشته های کتاب شدم که تا صبح به خوندن ادامه دادم.
وقتی کتاب را بستم حس عجیبی داشتم. یک جور احساس گیجی و منگی. مطالبی که در رابطه با برخی از علمای برجسته ی شیعه همچون علامه مجلسی (ره) صاحب کتاب شریف بحارالانوار در کتاب آمده بود؛ تا اونجا که ایشون را از مصادیق برجسته ی تشیع صفوی و آخوند درباری معرفی کرده بود؛ بد جوری ذهنم را درگیر کرده بود.
در اولین فرصتی که استاد کلاسهای قرآنمون را دیدم، موضوع را با ایشون مطرح کردم و استاد این طور جواب دادند:" من این کتاب را قبل از انقلاب، اون موقعی که از روی نوارها پیاده میشد و به صورت جزوه چاپ می شد، خوندم. همون موقع هم از دکتر شریعتی تعجب کردم که با اینکه خودش فارغ التحصیل رشته تاریخ ادیان بود؛ چرا در تحلیلش از این نکته ی تاریخی غفلت کرده بود که پس از قرنها رنج و سختی و شکنجه ی شیعیان، حکومت صفوی با تمام ضعفهای ساختاری و بنیادیش، برای علمای شیعه فرصتی بی بدیل فراهم کرده بود که پس از یک دوره ی خفقان طولانی مدت به بازسازی و تقویت بنیانهای عقدیتی تشیع بپردازند. در واقع دوران پیش از حکومت صفوی برای شیعیان، آنچنان سیاه و تاریک بود که تشکیل حکومتی شیعی حتی صرفاً در قالب لفظ هم به خودی خود فرصتی مغتنم و غیر منتظره بود..."
با توجه به مطالعات تاریخی که داشتم این پاسخ به قدری برایم قانع کننده بود که گویی آب سردی بود بر آتشی گداخته.
این مسئله گذشت اما اصطلاح "آخوند درباری" برای همیشه در گوشه ی ذهنم حک شد.
چند سالی از این موضوع نگذشته بود که عید فطری برای عرض تبریک عید در منزل یکی از آشنایان حاضر شدیم. بعد از احوال پرسی های معمول، کاشف به عمل اومد که بعضی از اعضای صاحب خانه دیروز متوجه شده اند که تعدادی از مراجع تقلید قم همان دیروز را عید اعلام کرده اند و بعضی از اونها هم همون دیروز روزه شان را شکسته اند. در گفتگوی دوستانه ای که بعد از آن عید داشتیم این موضوع مطرح شد و در کمال تعجب یکی از حاضرین گفت: " تنها مراجع حکومتی!! فلان روز را عید اعلام کرده اند و گرنه بقیه مراجع مثل آیت الله فلانی و فلانی روز قبلش را عید اعلام نموده اند." خیلی عجیب بود. یعنی تعیین روز عید فطر بستگی دارد به حکومتی بودن یا نبودن مرجع تقلید! جالب اونجا بود که در جمع، هیچ مخالفتی هم نسبت به سخن ایشون ابراز نشد.
با شنیدن این تقسیم بندی اینطور به ذهنم آمد که گویا دوستمان صرفاً همان اصطلاح "آخوند درباری" را به روز کرده و اصطلاح "مرجع تقلید حکومتی" و به تبع آن "آخوند حکومتی" را جعل نموده است. اصطلاحی که با برجسته کردن حمایت یک عالم دینی از نظام اسلامی، در دل خود نوعی انکار استقلال مراجع و علما را به همراه دارد.
اگر بنا به استدلال متین استادمان غفلت از شرایط و حقایق تاریخی؛ دکتر شریعتی را به نقد علامه مجلسی(ره) در قالب نقد آخوند درباری کشانده بود؛ به نظر بنده نشناختن و تعریف نشدن خواستگاه و جایگاه "نظام اسلامی" در منظومه ی فکری افرادی همچون دوست مورد اشاره مان باعث ایجاد این اشتباه در تحلیل و قضاوت شده است.
نظام اسلامی ای که برای حفظ آن، آنقدر امیرالمؤمنین(علیه السلام) از خلیفه ی آن که دفاع می کند که می فرماید: " به خدا سوگند، آنقدر از او (عثمان) دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم."(1) . یا در رابطه با عهد شکنی اصحاب جمل، خط قرمز صبوری خود را "ضرر رسیدن به وحدت اجتماعی" و "متزلزل شدن نظام جامعه ی اسلامی" بیان می دارد.(2)
و از همه قابل تأمل تر آنجاست که حضرتش در وصیت خودشان نیز بعد از تقوای الهی، مسلمین را به اقامه نظام اسلامی سفارش می نماید.(3)
البته لبّ کلام را خود امام خامنه ای(روحی فداه) فرمودند که:
" تقسیم روحانى به حکومتى و غیر حکومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد کردن اینها هم یک غلط فاحش است. رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزى غیر از حکومت، اگر براى دنیا شد، بد است؛ اگر براى هواى نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. ما به سمت هر هدفى حرکت کنیم که مقصودمان هواى نفس باشد، مقصودمان منافع شخصى باشد، این ضد ارزش است؛ این همان مصداق دخول در دنیاست که فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم یدخلوا فى الدّنیا»؛(2) این مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. اگر هدف، دنیاست، مردود است؛ حکومت و غیرحکومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حکومت با هدف معنوى است، با هدف الهى است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است؛ از برترین مصادیق مجاهدت است؛ این قبول مسئولیتهاى سنگین است، یا دفاع از مسئولان صاحب صلاحیت است. اگر روحانىِ حکومتى به آن کسى گفته میشود که براى اداى دین خود، براى اداى مسئولیت شرعى خود، براى خاطر خدا از نظام اسلامى حمایت میکند یا از مسئولینى حمایت میکند، این ارزش است، این ضد ارزش نیست؛ نداشتن این حالت، ضد ارزش است. پس هیچکدام از این دو مفهوم - نه مفهوم حکومت روحانى و حکومت آخوندى، و نه مفهوم آخوند حکومتى، روحانى حکومتى - مفاهیم درستى نیست. طرح اینها پس از انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، یک طرح مغالطهآمیز است؛ این مفاهیم متعلق به فرهنگ این انقلاب نیست."
پی نوشت:
_________________
1- نهج البلاغه خطبه 240
" اى پسر عبّاس! عثمان جز این نمىخواهد که مرا سرگردان نگهدارد، گاهى بروم، و زمانى برگردم، یک بار پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم، دوباره خبر داد که باز گردم، هم اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آنقدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم."
2- نهج البلاغه خطبه 169
" همانا ناکثین عهد شکن به جهت نارضایتى از حکومت من به یکدیگر پیوستند، و من تا آنجا که براى وحدت اجتماعى شما احساس خطر نکنم صبر خواهم کرد، زیرا آنان اگر براى اجراى مقاصدشان فرصت پیدا کنند، نظام جامعه اسلامى متزلزل مىشود. آنها از روى حسادت بر کسى که خداوند حکومت را به او بخشیده است به طلب دنیا برخاستهاند. مىخواهند کار را به گذشته باز گردانند."
"مىفرماید: «همه شما را وصیت مىکنم.» به چه چیز؟ باز «بتقوى اللَّه.» مجدداً «تقوا». اولین وآخرین کلمه امیرالمؤمنین، علیهالسّلام تقواست. بهدنبال آن: «و نظم امرکم.» نظم امرتان. یعنى چه؟ یعنى همه کارهایى که در زندگى مىکنید، منظّم باشد؟ معنایش این است؟ ممکن است معنایش این هم باشد. نفرمود «نظم امورکم.» کارهایتان را منظم کنید. فرمود «نظم امرکم.» آن چیزى که باید منظم و محکوم نظم و انضباط باشد، «یک چیز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «ونظم امرکم.» انسان مىفهمد که این نظم امر، عبارت است از امرى مشترک بین همه است. به نظر من مىرسد که «نظم امرکم» عبارت از اقامه نظام و حکومت و ولایت اسلامى باشد."
موقع خواندن اثار باید زمان را سنجید شریعتی کسی بود که از امام به نیکی یاد کرد و امام هم در قبال او موضع سکوت داشت او زخم خورده روحانیت سنتی ان زمان بود او ضد روحانیت نبود به هر صورت کتابی که خواندید سندی است برای او تا ثابت کند تشیع واقعی چیست حالا چه صفویه چه اصلاح طلبان چه اصولگرایان چه..... هر که می خواهد اسلام واقعی را بخواند باید به سمت دیگر کتاب که تشیع علوی است بنگرداینور کتاب حلوا خیر نمی کنند شما بگزار اسلام قجری
والعاقبة للمتقین
_____________________
علیکم السلام
بحث در رابطه با سابقه ی یک برداشت اشتباه با دو منشاء متفاوت بود نه رد یا تأیید صفویه یا قاجاریه.