کاشف

یادداشت

۷ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

فردا ان شاء الله عازم مشهد مقدسم. برای باره اوّله که اگه خدا بخواد سال جدید را در نزدیکی حرم امام رضا(ع) آغاز می کنم.

این سفر مشهد برای من لطف دیگه ای داره چرا که تصمیم دارم اگه خداوند توفیقم بده در مراسم سخنرانی حضرت آقا در بارگاه مقدس رضوی حاضر بشم.

و این شبها چه خوش رؤیایی در سر دارم. زیارت ماه در حریم شمس الشموس!

ان شاء الله اونجا از طرف همه ی بسیجیان حضرت "ماه" برای طلوع حضرت "خورشید" دست به دعا بر خواهم داشت.

یا ظافر

ماه در حرم شمس الشموس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۸۸ ، ۲۳:۵۶
سبحان صداقتی

دیروز جنب و جوش دیگه ای در بازار حاکم بود. اونقدر ازدحام جمعیت در پیاده روها زیاد شده بود که سرریز اون به خیابونها روانه شده بود و تردد خودروها در خیابونهای منتهی به بازار را مختل کرده بود.

خیلیها طبق روال هر ساله، کارهاشون را گذاشته بودند برای دقیقه 90. هنوز از قنادی بیرون نیومده می دویدند سمت پوشاک فروشی. هنوز برای انتخاب لباس مورد نظرشون تردید داشتند که می رفتند سراغ دست فروش هایی که سبزه و ماهی قرمز می فروختند. بعضیها هم داشتند دوباره به زمین و آسمون نفرین می کردند که چرا کارهاشون اینقدر زیاده که همیشه خرید شب عیدشون می مونه برای روزهای آخر و هیچ سالی نمی تونند اجناس و وسایل مورد نظرشون را دقیقاً مطابق سلیقه شون بخرند و می گفتند که انگار ماه و خورشید و فلک در کارند که خرید عید هر سال اونها خراب بشه. خدا نمی کرد که در اون بین پول کم می آوردید و به اجبار گذرتون به بانکی می افتاد. بعضیها همین قدر که درب بانک را باز می کردند و جمعیت منتظر درصف را می دیدند و درب را بسته و از همون راهی که اومده بودند بر می گشتند.

این وسط حال و روز دستگاههای خودپرداز از همه دیدنی تر بود.حتی بدون چشم بصیرت هم می تونستی خستگی و بی رمقی و بی پولی! را در قاب تصویرشون ببینی که " با عرض پوزش دستگاه در حال حاضر قادر به پاسخگویی نمی باشد".

همه ی اینها را گفتم که بگم:  بیچاره مهندس و اون استوانه همه اش می گفتند کشور در شرایط ویژه ای قرار داره و عده ای از مردم دچار تردید شده اند، ما را بگو که باورمون نمی شد و می گفتیم بندگان خدا توهم برشون داشته و در صدد القای بحرانند!!!

توهم سبز

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۸۸ ، ۲۲:۳۵
سبحان صداقتی

زمستان 78 بود و چند ماهی از عضویتم در شورای بسیج دانشکده می گذشت. آقا مرتضی- مسئول بسیج دانشکده- بچه های شورا را جمع کرد و گفت: مسئول بسیج دانشجویی سپاه آبادان آنفولانزای سختی گرفته و چند روزیه که در بستر بیماریه؛ اونهایی که وقت دارند ساعت 4 بیان دفتر بسیج که با هم بریم منزل حاجی برای عیادت!

حاجی را قبلاً چند باری در اردوهای مناطق عملیاتی دیده بودم. جانباز باصفایی بود که در یکی از عملیاتها یک پاش از زانو قطع شده بود. وقتی وارد منزلشون شدیم حاجی لباس ورزشی پوشیده و البته عصا بدست منتظر ما بود. بار اولی بود که او را بدون پای مصنوعیش می دیدم.

چند دقیقه ای در منزلشون نشستیم و او به درخواست ما از عملیاتها و کتابهای روشهای جنگی کتابخونه اش می گفت. در میان این صحبتها آقا مرتضی چند تا سرفه کرد. حاجی پرسید: انگار شما هم سرما خورده اید!؟ مرتضی گفت: نه! سرما خورده نیستم! بعد سرش را پایین انداخت و ادامه داد: سوغات جبهه ست!!

داشتم حاجی را نگاه می کردم. بعد از شنیدن جواب مرتضی خیلی آروم، زیر لب گفت: " الحمدلله! اللهم ارزقنا". اونچنان این عبارات را خالصانه به زبون آورد که چند دقیقه ی بعدی را که در خدمت حاجی بودیم نفهمیدم چی گذشت!! هنگ کرده بودم.

کسی 6 یا 7 سال از عمرش را در میدان جهاد گذرونده و در همین راه قطع عضو شده باشه و تازه بعد از همه ی اینها وقتی با یک جانباز شیمیایی روبرو میشه آرزو میکنه : " اللهم ارزقنا"!!

نمی دونم چه حکمتی در کار بود که دوران دانشجویی من در آبادان و اهواز رقم خورد.

اهالی اونجا می گفتند: خاک خوزستان گرمه! کسی که یک مدتی را در اینجا زندگی کنه برای همیشه مهر این خاک در دلش می مونه! نمی دونم از چه زمانی خاک خوزستان گرم شد اما الان که 7 سال از پایان دوران دانشجوییم در اونجا میگذره اواخر اسفند هر سال، هوای آبادان به سرم می زنه.

نمی دونم از چه زمانی خاک خوزستان گرم شد اما یقین دارم که بخش عمده ای از گرمای این خاک مدیون خونهای گرمی است که این خاک را سیراب کرد.

راستی اسفند هر سال برای من یک سالگرده. سالگرد زنده شدن عموی شهیدم! اسفند 65، عملیات کربلای 5، شلمچه.

به حساب سالهای ما 23 سال از تولد دوباره ی عمو مجیدم میگذره.

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

عمو جان تولدت مبارک!

یادم میاد تا چند سال بعد از شهادتت، فرازهایی از وصیت نامه ات زینت بخش دیوار خونه ی باباجون قاسم بود.

همون فرازهایی که وصیت کرده بودی:

" فراموش نکنید که امام زمان شما حضرت مهدی علیه السلام(عج) است و لحظه ای از دعا برای سلامتی و ظهور ایشان غفلت نکنید و گرفتاریها و مشکلات خود را بواسطه آنحضرت حل و رفع کنید و دعا بجان امام بزرگوار یادتان نرود.

مادرجان: پس از شنیدن خبر شهادتم نمی گویم برایم اشکی نریزید بلکه اشکی بریزید که دشمن را ناراحت و دوستان را خوشحال کند. اشکی بریزید که هر قطره آن گلوله باشد که سینه دشمن را سوراخ سوراخ کند."

و حالا چند سالی است که تنها عکسی از شما در گوشه خانه ی مادر و برادرو خواهرانت نقش بسته است.

اما امسال بعد از چند سال ما از وصیت نامه ی شما و همرزمانتان غبار روبی کردیم.

نوشته بودی:

" از آنجا که رهبر عزیزمان فرموده: وظیفه هر فرد مسلمان است که در مقابل تجاوزات بیگانه و حرکات ضد اسلام و ضد انقلاب ایستاده و آنها را از پای در آورد لذا من با چشم و گوش باز به پیام امام لبیک گفته و دفاع از اسلام و میهن اسلامی را وظیفه شرعی خود دانسته و به جبهه جنگ آمدم.

شما ای برادران عزیزم: پیامهای تمامی شهیدان این است که برای جمهوری اسلامی بکوشید و خودتان را خدمتگزار اسلام بدانید و تمام فرامین امام را بجان و دل پذیرا بوده و پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا باشید و به آن عمل کنید."

در زمان 8 سال دفاع مقدس ما کوچک بودیم و نتوانستیم جز با پر کردن قلکهایمان برای کمک به جبهه ها آنطور که باید امام(ره) را یاری کنیم. اما در این چند ماه دفاع مقدس جنگ نرم ثابت کردیم که ما از نسل شمایانیم که در راه دفاع از اسلام و ولی فقیه زمانمان سر از پا نمی شناسیم. و خطاب به علمدار انقلابمان اینگونه زمزمه داریم که:

جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده

نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده

توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است
باز شرمنده ام از این سر باقی مانده

روزو شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام ای یل نام آور باقی مانده


 
 
 
 
 

اللهم ارزقنا شهادۀً فی سبیلک.

یا ظافر

شعر از سعید بیابانکی

بعد نوشت:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حیفم آمد از این فرازهای وصیت نامه عموی شهیدم " مجید کاشفی" چشم بپوشم:

" اما شما از خدا بی خبرانی که کارتان جز نق زدن و بد گفتن به انقلاب نیست و جز در پی اسم و شهرت و مطرح نمودن خویش نیستید از شما می پرسم شما چه ثمره ای برای جامعه داشته اید؟ آیا برای رضای خدا یک شب برای خلق خدا پاسداری داده اید؟ بعنوان یک برادر دلم میسوزد که یک مشت جوان پاک و ساده دل به انحراف کشیده شود لذا میگویم بخود آیید تا انسانی آزاده و مستقل باشید."

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۸۸ ، ۰۱:۵۴
سبحان صداقتی

قبل از هر سخنی سالروز ولادت نبی مکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) را خدمت همه ی دوستان تبریک عرض میکنم.

قصد داشتم در این پست در پاسخ به بعضی از نظرات مطلب قبلی در رابطه با نظام تسخیری و نقش خداوند در امر ولایت بیشتر بنویسم اما مواجه شدن با اظهارات جدید آقای عبدالکریم سروش که اتفاقاْ بر ارتباط با موضوع مورد بحث ما هم نیست؛ مرا بر آن داشت تا پیرامون این اظهارات مطالبی را عرضه کنم.

همانگونه که در جنگ سخت غفلت از نقشه ها، استراتژیها و تحرکات نیروهای مقابل یکی از نقاط ضعف نیروهای خودی فعال در میدان جنگ است؛ در جنگ نرم هم غفلت از برنامه ها و تاکتیکهای طرف مقابل باعث ضربه پذیری نیروهای خودی خواهد شد.

جنگ نرم یعنی از یک سو تلاش در راستای تصرف و تسلط برقلوب از طریق مدیریت حب و بغضها در قلبها و  از سویی دیگر تلاش برای تصرف و تسلط بر اذهان از طریق مدیریت شکها و یقینها در ذهنها.

چندی پیش متن سخنرانی عمیقی از آقای حسن عباسی را خواندم که در آن چگونگی آرایش نیروها و مواضع نیروهای خودی و غیر خودی تبیین شده بود. به جدول زیر دقت کنید.

بهترین شیوه مبارزه در جنگ نرم این است که شما در زمین دشمن با قواعد خودی بازی کنید.(اقدام نامتقارن مثبت). یک خانمی را فرض کنید که در کشور خودمان حجاب دارد. این در سرزمین و جامعه خودمان با قواعد خودمان عمل می‌کند. یعنی اقدام متقارن مثبت اگر این خانم رفت مثلاً فرانسه در دانشگاه سوربن یا مثلاً در سن راهنمایی و دبیرستان است پدر و مادرش مأمور شدند که آنجا کارش را انجام دهند تا برود مدرسه‌ای در فرانسه تحصیل کند. آنجا می‌گویند که خانم‌ها حق حجاب ندارند. فشار آوردند که باید روسری را برداری. او آنجا روسری خود را بر‌نداشت و با حجاب عمل کرد یعنی در زمین دیگران با قواعد خودی به این می‌گوییم اقدام نامتقارن مثبت. رفته است در زمین دیگران با قواعد خودی عمل کرده است. اگر آنجا فشار آوردند که باید روسری را برداری حجاب نباید داشته باشی حجاب را برداشت می‌شود اقدام متقارن منفی. تقارن با قواعد دشمن دارد اما منفی است و به سود ما نیست. اگر این خانم درسش تمام شد و برگشت آمد در ایران و در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی کرد، یعنی آمد اینجا حجابی نداشت می‌شود اقدام نامتقارن منفی، یعنی در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند. کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است.

اگر این مثال را به حوزه مفاهیم و ادبیات سیاسی تعمیم دهیم می توانیم اینطور بگوییم که اگر دشمن موفق شود که ما را به این وادی بکشاند که در محافل و رسانه های خودمان از مفاهیم دشمن استفاده کنیم؛ در حقیقت ما دست به یک اقدام نامتقارن منفی زده ایم."کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است."

با گذشت 9 ماه از آغاز فصل جدیدی از جنگ نرم، علائم شکست در جبهه ی ضد انقلاب هویدا گردیده است. درخواست بعضی از رسانه های حامی جریان سبز از طرفداران جنبش سبز برای خودداری از سر دادن شعارهای تند مثل مرگ بر اصل ولایت فقیه و ...،اعلام عزای عمومی برای یک مرجع تقلید، برگزاری مراسم در راستای محکوم کردن توهین به تصویر حضرت امام(ره) و...[1]همگی نشان از آن دارد که انقلابیون موفق شده اند که ضد انقلاب را وادار به اقدامات نامتقارن منفی کنند.

اکنون به نظر می رسد نیروهای ضد انقلاب و یا بریده از انقلاب ضمن پی بردن به خطاهای استراتژیک خود در پی تغیر در میدان جنگ برآمده اند. تا آنجاکه دست به دامان نیروهای روشنفکر نمای سیاست بازشان شده و با آوردن آنها به میدان، سعی در ایجاد تغییر در میدان درگیری دارند. اظهارات اخیر نقل شده از آقای عبدالکریم سروش را دقیقاً می توان در این راستا ارزیابی نمود. آنجا که گفته:

" آیت الله خمینی هرگز علاقه ای به ایده دموکراسی نداشت و او بود که با ذکر آن در تعریف جمهوری اسلامی مخالفت کرد".

برهیچ کس پوشیده نیست که حضرت امام(ره) به دموکراسی رایج در غرب انتقادات جدی داشت[2] و این عبارت معروف "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!" زبانزد خاص و عام است.

لذا بیان این عبارات آقای سروش نمی تواند به منظور آگاهی بخشی به مردم و یا اعلام کشف یک مطلب پنهان باشد بلکه به نظر می رسد بیشتر به این منظور ایراد شده است تا ضمن تقدس زایی برای دموکراسی رایج در غرب و متهم کردن حضرت امام(ره) به بی اعتنایی به آرای مردم، نیروهای انقلابی را در موضعی انفعالی و غلط، به دفاع از مشی دموکراسی خواهانه حضرت امام(ره) وادار سازد.

و این یعنی تغییر مواضع در جنگ نرم!

جا دارد امروز بیشاز هر زمان دیگر مراقب اوضاع میدان باشیم و در دام تقدس زایی های بی منطق طرف مقابلمان گرفتار نگردیم و ضمن عیان نمودن رسواییهای "دموکراسی لیبرال غربی" به تبیین و تشریح نقش مردم در حکومت ولایی مبادرت ورزیم. همانگونه که مشی حضرت امام(ره) و حضرت آقا اینگونه است.[3]و[۴]

 یا ظافر

پی نوشت:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-     تا جاییکه یکی از سایتهای سبز با زبان کنایه لب به اعتراض گشاید که " نیروهای محرک سیاسی و سران جنبش سبز با هواداری از آیت الله خمینی و هواخواهی از راه و رسم او به واکنش وادار می شوند و با فراخوانی جنبش برای این هواداری و برافراشته کردن نام و یاد و عکس او، محتوای حرکت از نقد گذشته و نواندیشی بازمی دارند و این یعنی که راه شکست از هم اکنون طراحی و به اجرا گذاشته شده است."

2-     این حکومت ها لفظاً دموکراسی است، محتوا ندارد و دموکراسی های فعلی، مستبد است».

«دموکراسی، نوع غربی اش، فاسد است، نوع شرقی اش هم فاسد است»

«درباره دموکراسی هیاهو است، تبلیغات است، همین معنی دموکراسی را که به اسم می برند، در آمریکا و انگلستان هست، در این کشور ها مسائل دیکتاتوری هم هست.»

«ما می‌خواهیم‌ اسلام‌ را لااقل‌ حکومتش‌ را به‌ یک‌ نحوی‌ که‌ به‌ حکومت‌ صدر اسلام‌ شباهت‌ داشته‌ باشد اجرا بکنیم، تا شما معنی‌ درست‌ دموکراسی‌ را به‌ آن‌ حدی‌ که‌ هست‌ بفهمید و بشر بداند که‌ دموکراسی‌ که‌ در اسلام‌ است‌ با این‌ دموکراسی‌ معروف‌ اصطلاحی‌ که‌ دولت‌ها و رؤ‌سای‌ جمهور و سلاطین‌ ادعا می‌کنند، بسیار فرق‌ دارد».

3-   بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید و دانشجویان قزوین ۲۶/۹/۸۲ 

"بنابراین، پایه‌ى مشروعیت حکومت فقط رأى مردم نیست؛ پایه‌ى اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبولیت مردم کارایى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است. اسلام براى رأى مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسى غربى و مردم‌سالارى دینى که ما مطرح مى‌کنیم، همین جاست.

مردم‌سالارى غربى یک پایه‌ى فکرىِ متقن که بشود به آن تکیه کرد، ندارد؛ اما مردم‌سالارى دینى این‌طور نیست. چون پایه‌اش پایه‌ى دینى است، لذا پاسخ روشنى دارد. در مردم‌سالارى دینى و در شریعت الهى این موضوع مطرح است که مردم باید حاکم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد که حکومت کند. اى کسى که مسلمانى، چرا رأى مردم معتبر است؟ مى‌گوید چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأى مردم بر اساس کرامت انسان پیش خداى متعال معتبر است. در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتى بر انسانها مقبول نیست، مگر این‌که خداى متعال مشخّص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهى که به ولایت حاکم، ولایت قاضى یا به ولایت مؤمن - که انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا مى‌کند، شک کنیم که آیا دلیل شرعى بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، مى‌گوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن وقتى این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسى که ولایت را به او مى‌دهیم - در هر مرتبه‌اى از ولایت - باید اهلیّت و صلاحیت یعنى عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردم‌سالارى دینى است که بسیار مستحکم و عمیق است. یک مؤمن مى‌تواند با اعتقاد کامل این منطق را بپذیرد و به آن عمل کند؛ جاى شبهه و وسوسه ندارد."

۴-     بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى ‏در  اولین دیدار با نمایندگان مجلس هشتم‏ در تاریخ ۲۱/۳/۸۷

 "یک نکته را ما قبلاً به صورت زیربنایى مشخص کنیم که این قضیه‏ى نمایندگىِ از مردم در تفکر اسلامى، ریشه‏ى بسیار عمیقى دارد. قضیه‏ى این نمایندگى، قضیه‏ى پیروى کردن از عرف متداول دنیا و چون حالا در دنیا انتخابات هست، دمکراسى هست، ما هم براى اینکه از دنیا عقب نمانیم، نیست؛ مثل بعضى از این کشورهایى که مى‏بینید یک صورت دمکراسى‏اى درست می‌کنند، یک چیزى به اسم مجلس تشکیل می‌دهند که هیچ حقیقتى هم ندارد، یا همان جاهایى هم که حالا انتخاباتى هم هست، همین‏طور است.

مبناى فکرى ما از آن قبیل نیست. ما یک مبناى روشنى داریم. در بینش اسلامى، ولایت متعلق به خداست؛ یعنى هیچ احدى بر دیگرى ولایت ندارد. این که زیدى که بنده باشم، به عمروى که شما باشید، بگوید آقا شما باید آنجور که من می‌گویم عمل کنید؛ نه، این را در اسلام نداریم.

هیچکس بر کس دیگرى ولایت ندارد. ولایت مال خداست. اگر خداى متعال براى این ولایت مجرایى مشخص کرد و روشن کرد، این مجرا می‌شود همان مجراى الهى و مورد قبول و قابل اتّباع، که این مجرا را خداى متعال مشخص کرده است؛ در اسلام مشخص شده است.

قانون و اجرا بایستى با معیارهاى خدایى و با مقررات الهى باشد؛ یعنى با احکام اسلامى یا با احکام مشخص یا با کلیات و آنچه که از اسلام دانسته شده و فهمیده شده است، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادى هم که مجرى هستند، مشخصات و خصوصیاتى دارند؛ باید عادل باشند، فاسق نباشند - خصوصیاتى که در قانون اساسىِ ما متجسد شده - و قانون اساسى هم همان شکل اجرایى و دالان عبور به سمت آن چیزى است که ولایت الهى براى ما ترسیم می‌کند.

خوب، مسئله‏ى اقلیت و اکثریت هم یک ضرورت است؛ اگر چه ما در اسلام به این صورت چیزى نداریم که آنجایى که آراء مختلف شد، اکثریت را بر اقلیت ترجیح دهیم، لکن یک چیز لا بدّ مِنه‏اى است که در مسائل گوناگون بشرى پیش مى‏آید. وقتى پنج نفر درباره‏ى یک چیزى تصمیم‏گیرى می‌کنند، اگر سه نفر بر این امرى که به سرنوشت پنج نفر ارتباط دارد اتفاق نظر کردند، آن دو نفر قاعدتاً باید تسلیم بشوند؛ این هم یک چیز عقلایىِ روشنى است که اسلام این‌ها را تصویب و امضاء کرده است." 
 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۸۸ ، ۰۰:۵۱
سبحان صداقتی

همانطور که در پست قبلی خدمتتون عرض کردم به نظر بنده، حضرت آقا در دیدار 88/12/06 با خبرگان رهبری نکات بسیار مهم و تأمل برانگیزی  را مطرح فرمودند که بررسی هریک از این نکات مجال و فرصت ویژه ای را می طلبه. یکی دیگر از این نکات این بود:

" رهبر انقلاب اسلامی، در تشریح آثار مثبت انتخابات در نظام اسلامی ،آرای مردم در انتخابات را نتیجه تشخیص خود آنها دانستند و افزودند: در نظام اسلامی برخلاف غالب کشورهای مدعی دموکراسی، باندهای قدرت و ثروت تعیین کننده آرای مردم نیستند و ملت به تشخیص خود تصمیم می گیرد البته ممکن است این تشخیص در موردی غلط باشد اما به هرحال تصمیم مردم است و باید در مقابل آن تسلیم بود." (1)

آرای مردم

 

اجازه بدید با طرح یک سئوال به تبیین بیشتر این نکته بپردازیم که چرا اولیاء و رهبران الهی پای آرای اشتباه مردم می ایستند؟؟

سئوال اینه که آیا ما در تاریخ حکومت معصومین(ع) هم مصادیقی از تسلیم و ایستادگی حضرات معصومین(ع) پای آراء و نظرات اشتباه مردم مشاهده می کنیم؟

برای یافتن پاسخ این سئوال نیاز نیست خیلی به خودمون زحمت بدیم و تتبع عمیقی در تاریخ زمامداری معصومین داشته باشیم. شهرت این تسلیم و ایستادگی معصومین پای اشتباهات مردم، آنقدر زیاد است که بعضی از این موارد نقاط برجسته ی تاریخ حکمرانی حضرات معصومین(ع) را تشکیل می دهد.

وقایع مربوط به پذیرش حکمیت در نبرد امیرالمؤمنین و معاویه، تن دادن به نمایندگی ابوموسی اشعری از طرف سپاه امیرالمؤمنین، پذیرش صلح با معاویه از سوی امام حسن(ع) و واگذاری حکومت به معاویه در پی آن.(که مورد اخیر در پست "این روزها و آن روزها" همین وبلاگ اندکی توضیح داده شد)

وقتی به این نمونه های بسیار روشن دقت می کنیم می بینیم این تسلیم و ایستادگی پای آرای اشتباه عامه؛ نه تنها کم هزینه نبوده اند بلکه در بشتر موارد هزینه های بسیار گزافی را هم در پی داشته اند.

بی نتیجه ماندن نبرد در آستانه پیروزی با معاویه، تشکیل فرقه انحرافی خوارج، خارج شدن حکومت از مدار ائمه ی معصومین(ع) و به انحراف کشیده شدن جامعه ی اسلامی را می توان از هزینه های این ایستادگی بر شمرد.

و حالا سئوال اساسی تر:

چرا اولیاء و رهبران الهی پای آرای اشتباه مردم  که بعضاً هزینه های هنگفت اعتقادی، اجتماعی و... در پی دارد؛ می ایستند؟؟

شاید برازنده ترین پاسخی که بتوان به این سئوال داد این باشد که اولیای الهی پای نظرات و آرای عامه مردم می ایستند؛ بخاطر " حفظ کرامت انسانها".

چند روز پیش از بیانات اخیر حضرت آقا 10 جلسه تدریس حاج آقا پناهیان را با عنوان " کمی از اسرار ولایت" را از سایت تبیان دانلود کرده و گوش داده بودم.

با اینکه تا الان کتابها و مقالات و سخنرانیهای زیادی در رابطه با بحث "ولایت" خوانده و شنیده بودم اعتراف می کنم که این بحثها برای من کاملاً بکر و جدید بود. یک دریچه جدید به مبحث ولایت.

در این مباحث ایشون ابتدا با استناد به ایات قرآن کریم(2)و(3) به تعریف نظام تسخیری و تبیین ابعاد و مختصات این نظام در حیات بشری می پردازند.

در ادامه ضمن برشمردن عوارض نظام تسخیری(4) در حیات بشری، به آخرین راه حلهای ارائه شده در نظامهای غربی(5) پرداخته و ضمن نقد اساسی این راه حلها به تعریف "ولایت" به عنوان تنها راهکار الهی حل عوارض ناشی از نظام تسخیری می پردازند.

ایشون ولایت را اینگونه تعریف می کنند:

" ولایت یعنی آن سرپرستی و قدرت مرکزی که برای اداره ی امور جامعه، از 5 ابزار حاکمیت(سیاست کاری، پول، زور، قانون، تبلیغات)، مسرفانه استفاده نمی کند."

عدم استفاده مسرفانه از ابزار حاکمیت برای احترام گذاشتن به انسانها و حفظ کرامت آنهاست.

به همین دلیل است که در قرآن علیرغم امکان نام بردن از منافقین، اسمی از ایشان به میان نمی آید و خداوند صرفاً به ذکر علائم آنها در قرآن بسنده می کند. به همین دلیل است که پیامبر اجازه افشای نام منافقینی که در راه بازگشت از جنگ تبوک قصد ترور وی را داشتند صادر نمی کند.(6) به همین دلیل است که قرآن مجید بجای نام بردن مستقیم از علی ابن ابیطالب(ع) به ذکر فضائل و صفات آن حضرت می پردازد. و به همین دلیل است که ...

نکته اینجاست که قرار نیست ولیّ الهی جای تفکر و تعقل انسانها را بگیرد. (تأمین استقلال عقلی، عاطفی و عملی مردم)(7)

و نهایتاْ از همین روست که در اکثر موارد بجای پرداخت صریح و واضح به مصادیق، به تبیین اصول و نشانه ها می پردازد و یافتن مصادیق را به عهده عقل و تفکر انسانها می نهد. و دقیقاً به همین علت است که ولیّ الهی پای آرای مردم (حتی آرای اشتباه ایشان) می ایستد تا ضمن حفظ کرامت انسانها موجبات رشد و تعالی آنها را فراهم آورد. (8)

پی نوشت:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان با مقام معظم رهبری

2- نظام تسخیری در تفسیر المیزان را در اینجا بخوانید.

3- نظام تسخیری در تفسیر نمونه را در اینجا بخوانید.

4- عوارض نظام تسخیری را در اینجا ملاحظه نمایید.

5- راهکارهای نظامهای غربی برای کنترل نظم نظام تسخیری را در اینجا ملاحظه فرمایید.

6- دستور پیامبر برای پنهان نگه داشتن اسامی تروریستهای علیه خودشان را اینجا بخوانید.

7- تأمین استقلال مردم در سایه ولایت الهی را در اینجا بخوانید.

8- حضرت آقا در بیانات دیگری در جمع دانشگاهیان قزوین بر همین نکته تأکید ورزیده اند که: 

"اى کسى که مسلمانى، چرا رأى مردم معتبر است؟ مى‌گوید چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأى مردم بر اساس کرامت انسان پیش خداى متعال معتبر است."

۳۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۸ ، ۲۳:۲۷
سبحان صداقتی

بیانات دیروز آقا در دیدار خبرگان رهبری آنقدر مطالب مهم و تأمل برانگیزی داشت که پرداخت به هر کدام از آنها مجال و فرصت ویژه ای می طلبه.

یکی از نقاط ضعف سیستم رسانه ای ما (حتی رسانه های اصولگرا) اینه که  به جای توجه به همه جوانب و ریزه کاریهایی که در بیانات رهبری وجود داره؛ تمام انرژی رسانه ای ما صرف پرداخت به ابعاد نسبتاً شفاف و آشکار سخنان ایشان میشه. و در عوض متأسفانه پرداخت و باز تولید ابعاد کمتر حساسیت برانگیز بیانات ایشون از دید مجموعه ی رسانه ای پنهان میمونه.

بخشی از صحبتهای دیروز ایشون که توجه من رو به خودش جلب کرد که تا زمان نوشتن این متن هنوز در هیچ یک از رسانه ها به آن توجه نشده این قسمت از سخنان ایشون بود که بعد از اشاره به لزوم بصیرت داشتن خواص و چرایی توصیه های مکرر خودشون به این مسئله به غفلت برخی خواص دوران مشروطه اشاره وفرموده بودند:

"در آن هنگام ماهیت حقیقی توطئه های غربزده ها کشف نشد و آن انحراف اساسی بوجود آمد اما این اشتباه نباید تکرار شود."

اما سئوال اینه که این انحراف اساسی در مشروطه چی بود و چگونه بوجود اومد!؟

انحراف مشروطه

جالب اینه که خود آقا در دیدار شوراى مرکزى و کمیته‏هاى علمى همایش صدمین سالگرد مشروطیت به این مطلب پرداخته بودند:

"نکته‏اى که در کنار این مسأله، مورد توجهم هست، این است که چه شد که غربى‏ها، مشخصاً انگلیسى‏ها، در این مسأله کامیاب شدند؛ از چه شگردى استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالى که مردم که جمعیت اصلى هستند، مى‏توانستند در اختیار علما باقى بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل‏اللَّه جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعده‏ى قضیه این بود.

به نظر من مشکل کار از این‏جا پیش آمد که اینها توانستند یک عده‏اى از اعضاى جبهه‏ى عدالت‏خواهى - یعنى همان اعضاى دینى و عمدتاً علما - را فریب بدهند و حقیقت را براى اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتى به اظهاراتى که مرحوم آسید عبداللَّه بهبهانى و مرحوم سید محمد طباطبایى در مواجهه و مقابله‏ى با حرف‏هاى شیخ فضل‏اللَّه و جناح ایشان داشته‏اند، نگاه مى‏کند، این مسأله را درمى‏یابد که عمده‏ى حرف‏ها به همین است که این‏طور مى‏گفته‏اند. این حرف‏ها به نجف هم منعکس مى‏شده و شما نگاه مى‏کنید که همین اظهارات - انسان در کار مرحوم آقا نجفى قوچانى، در آن کتاب و در مذاکراتى که در نجف در جریان بوده، اینها را مى‏بیند - و حرفهایى را که از سوى روشنفکرها و به‏وسیله‏ى عمال حکومت گفته مى‏شد و وعده‏هایى را که داده مى‏شد، حمل بر صحت مى‏کردند. این‏طور مى‏گفتند که: شما دارید عجله مى‏کنید؛ سوءظن دارید؛ اینها قصد بدى ندارند؛ اینها هم هدف‏شان دین است! این مسائل در مکاتبات، نامه‏هاى صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعکس شده است.

انسان مى‏بیند که حساسیت آنها را در مقابل انحراف کم کرده‏اند؛ اما حساسیت بعضى‏ها مثل مرحوم آشیخ فضل‏اللَّه باقى ماند؛ اینها حساس ماندند؛ اصرار کردند و در متمم، آن مسأله‏ى پنج مجتهد جامع‏الشرایط را گنجاندند و مقابله کردند. یک جمع دیگرى از همین جبهه، این حساسیت را از دست دادند و دچار خوش‏باورى و حُسن‏ظن و شاید هم نوعى تغافل شدند.

البته انسان حدس مى‏زند که بعضى از ضعف شخصیتى‏ها و ضعف‏هاى اخلاقى و هواى نفس بى‏تأثیر نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم سید عبداللَّه یا سید محمد؛ اما در طبقات پایین، بلاشک بى‏تأثیر نبوده که نمونه‏ى واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانى‏ست. اینها بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیلکرده‏ى نجف بود، هم مرد فاضلى بود؛ اما تحت تأثیر حرف‏هاى آنها قرار گرفتند و غفلت‏زده شدند و مقدارى هواى نفسانى در اینها اثر گذاشت و اختلاف از این‏جا شروع شد.

من به انقلاب خودمان که نگاه مى‏کنم، مى‏بینم هنر بزرگ امام این بود که دچار این غفلت نشد؛ اساس کار امام این است. امام اشتباه نکرد که حرفى را که گفته بود و هدفى را که اتخاذ کرده بود، در سایه‏ى تنبیه و ظاهرسازى‏هاى شعارهاى دیگران گم کند و فراموش کند. این، اساس کار موفقیت امام بود که مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوى چشمش قرار داد و به طرف آن حرکت کرد. متأسفانه این کار را زعماى روحانى و مشروطه نکردند و بر ایشان غفلت ایجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف که به وجود آمد، آنها تسلط پیدا کردند. وقتى قدرت دست آنها آمد، دیگر کارى نمى‏شد کرد.

در این‏جا هم همین‏جور است؛ در این‏جا هم آمدند و شعارهاى برّاقى را مطرح کردند و عده‏اى را غافل کردند، که ما اگر مى‏خواهیم از تجربه‏ى مشروطیت استفاده کنیم، نباید بگذاریم این اشتباه تکرار شود؛ یعنى بایستى آن هدفى را که انقلاب اسلامى ترسیم کرده، صریح و بدون هیچ‏گونه مجامله در نظر داشته باشیم. البته رعایت اقتضائات زمان غیر از این حرف‏هاست؛ غیر از این است که ما هدف را فراموش و گم کنیم و به شعارهاى دیگران دل ببندیم."

 فکر نمی کنید  انذار ایشون در جلسه خبرگان با توجه به حضور بعضی از آقایان! به غیر از عموم خواص، نظر به "خواص خاصی"[1]هم داشت!؟

پی نوشت:

ـــــــــــــــــــــــــــــ

1- از این "خواص خاص" نام نبردم چون به قول آقای قدیانی از بعضی استوانه ها باید ظریف انتقاد کرد.

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۸۸ ، ۲۳:۵۱
سبحان صداقتی

امروز ظهر یکی از دوستان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی  پرسید، چه خبر!!؟

و من هم گفتم آخرین خبری که خوندم در رابطه با بیانیه جدید شیخ و اظهارات آقای خاتمی در رابطه با راهپیمایی 22 بهمن بوده.

اما خبری که دوستم به من داد واقعاً مرهمی بود بر زخم و دردی چند ساله. اون خبر هم این بود:

" عبدالمالک ریگی دستگیر شده!"

من که از شنیدن ناگهانی این خبر کاملاً ذوق زده شده بودم، بعد از تماشای تصاویر دستگیری ریگی در اخبار نیمروزی به سجده شکر افتادم.

مدتها بود که شنیدن اخبار و گاهی دیدن تصاویر جنایتهای گروهک ریگی بر دلم سنگینی می کرد. اما بعد از جنایت مهر ماه این گروهک در سیستان و در پی آن صدور پیام آقا، بیش از هر زمان دیگری آرزوی دستگیری سرکرده ی این گروهک را در دلم می پروراندم.

دستگیری ریگی

شنیدن این خبر مسرت بخش در آستانه سالروز آغاز امامت آقامون امام زمان(عج) شیرینی دیگه ای داشت.

الحمدلله بجمیع محامده کلها علی جمیع نعمه کلها

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۸۸ ، ۱۵:۰۸
سبحان صداقتی
next