قبل از هر سخنی سالروز ولادت نبی مکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) را خدمت همه ی دوستان تبریک عرض میکنم.
قصد داشتم در این پست در پاسخ به بعضی از نظرات مطلب قبلی در رابطه با نظام تسخیری و نقش خداوند در امر ولایت بیشتر بنویسم اما مواجه شدن با اظهارات جدید آقای عبدالکریم سروش که اتفاقاْ بر ارتباط با موضوع مورد بحث ما هم نیست؛ مرا بر آن داشت تا پیرامون این اظهارات مطالبی را عرضه کنم.
همانگونه که در جنگ سخت غفلت از نقشه ها، استراتژیها و تحرکات نیروهای مقابل یکی از نقاط ضعف نیروهای خودی فعال در میدان جنگ است؛ در جنگ نرم هم غفلت از برنامه ها و تاکتیکهای طرف مقابل باعث ضربه پذیری نیروهای خودی خواهد شد.
جنگ نرم یعنی از یک سو تلاش در راستای تصرف و تسلط برقلوب از طریق مدیریت حب و بغضها در قلبها و از سویی دیگر تلاش برای تصرف و تسلط بر اذهان از طریق مدیریت شکها و یقینها در ذهنها.
چندی پیش متن سخنرانی عمیقی از آقای حسن عباسی را خواندم که در آن چگونگی آرایش نیروها و مواضع نیروهای خودی و غیر خودی تبیین شده بود. به جدول زیر دقت کنید.
بهترین شیوه مبارزه در جنگ نرم این است که شما در زمین دشمن با قواعد خودی بازی کنید.(اقدام نامتقارن مثبت). یک خانمی را فرض کنید که در کشور خودمان حجاب دارد. این در سرزمین و جامعه خودمان با قواعد خودمان عمل میکند. یعنی اقدام متقارن مثبت اگر این خانم رفت مثلاً فرانسه در دانشگاه سوربن یا مثلاً در سن راهنمایی و دبیرستان است پدر و مادرش مأمور شدند که آنجا کارش را انجام دهند تا برود مدرسهای در فرانسه تحصیل کند. آنجا میگویند که خانمها حق حجاب ندارند. فشار آوردند که باید روسری را برداری. او آنجا روسری خود را برنداشت و با حجاب عمل کرد یعنی در زمین دیگران با قواعد خودی به این میگوییم اقدام نامتقارن مثبت. رفته است در زمین دیگران با قواعد خودی عمل کرده است. اگر آنجا فشار آوردند که باید روسری را برداری حجاب نباید داشته باشی حجاب را برداشت میشود اقدام متقارن منفی. تقارن با قواعد دشمن دارد اما منفی است و به سود ما نیست. اگر این خانم درسش تمام شد و برگشت آمد در ایران و در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی کرد، یعنی آمد اینجا حجابی نداشت میشود اقدام نامتقارن منفی، یعنی در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند. کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است.
اگر این مثال را به حوزه مفاهیم و ادبیات سیاسی تعمیم دهیم می توانیم اینطور بگوییم که اگر دشمن موفق شود که ما را به این وادی بکشاند که در محافل و رسانه های خودمان از مفاهیم دشمن استفاده کنیم؛ در حقیقت ما دست به یک اقدام نامتقارن منفی زده ایم."کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است."
با گذشت 9 ماه از آغاز فصل جدیدی از جنگ نرم، علائم شکست در جبهه ی ضد انقلاب هویدا گردیده است. درخواست بعضی از رسانه های حامی جریان سبز از طرفداران جنبش سبز برای خودداری از سر دادن شعارهای تند مثل مرگ بر اصل ولایت فقیه و ...،اعلام عزای عمومی برای یک مرجع تقلید، برگزاری مراسم در راستای محکوم کردن توهین به تصویر حضرت امام(ره) و...[1]همگی نشان از آن دارد که انقلابیون موفق شده اند که ضد انقلاب را وادار به اقدامات نامتقارن منفی کنند.
اکنون به نظر می رسد نیروهای ضد انقلاب و یا بریده از انقلاب ضمن پی بردن به خطاهای استراتژیک خود در پی تغیر در میدان جنگ برآمده اند. تا آنجاکه دست به دامان نیروهای روشنفکر نمای سیاست بازشان شده و با آوردن آنها به میدان، سعی در ایجاد تغییر در میدان درگیری دارند. اظهارات اخیر نقل شده از آقای عبدالکریم سروش را دقیقاً می توان در این راستا ارزیابی نمود. آنجا که گفته:
" آیت الله خمینی هرگز علاقه ای به ایده دموکراسی نداشت و او بود که با ذکر آن در تعریف جمهوری اسلامی مخالفت کرد".
برهیچ کس پوشیده نیست که حضرت امام(ره) به دموکراسی رایج در غرب انتقادات جدی داشت[2] و این عبارت معروف "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!" زبانزد خاص و عام است.
لذا بیان این عبارات آقای سروش نمی تواند به منظور آگاهی بخشی به مردم و یا اعلام کشف یک مطلب پنهان باشد بلکه به نظر می رسد بیشتر به این منظور ایراد شده است تا ضمن تقدس زایی برای دموکراسی رایج در غرب و متهم کردن حضرت امام(ره) به بی اعتنایی به آرای مردم، نیروهای انقلابی را در موضعی انفعالی و غلط، به دفاع از مشی دموکراسی خواهانه حضرت امام(ره) وادار سازد.
و این یعنی تغییر مواضع در جنگ نرم!
جا دارد امروز بیشاز هر زمان دیگر مراقب اوضاع میدان باشیم و در دام تقدس زایی های بی منطق طرف مقابلمان گرفتار نگردیم و ضمن عیان نمودن رسواییهای "دموکراسی لیبرال غربی" به تبیین و تشریح نقش مردم در حکومت ولایی مبادرت ورزیم. همانگونه که مشی حضرت امام(ره) و حضرت آقا اینگونه است.[3]و[۴]
یا ظافر
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تا جاییکه یکی از سایتهای سبز با زبان کنایه لب به اعتراض گشاید که " نیروهای محرک سیاسی و سران جنبش سبز با هواداری از آیت الله خمینی و هواخواهی از راه و رسم او به واکنش وادار می شوند و با فراخوانی جنبش برای این هواداری و برافراشته کردن نام و یاد و عکس او، محتوای حرکت از نقد گذشته و نواندیشی بازمی دارند و این یعنی که راه شکست از هم اکنون طراحی و به اجرا گذاشته شده است."
2- این حکومت ها لفظاً دموکراسی است، محتوا ندارد و دموکراسی های فعلی، مستبد است».
«دموکراسی، نوع غربی اش، فاسد است، نوع شرقی اش هم فاسد است»
«درباره دموکراسی هیاهو است، تبلیغات است، همین معنی دموکراسی را که به اسم می برند، در آمریکا و انگلستان هست، در این کشور ها مسائل دیکتاتوری هم هست.»
«ما میخواهیم اسلام را لااقل حکومتش را به یک نحوی که به حکومت صدر اسلام شباهت داشته باشد اجرا بکنیم، تا شما معنی درست دموکراسی را به آن حدی که هست بفهمید و بشر بداند که دموکراسی که در اسلام است با این دموکراسی معروف اصطلاحی که دولتها و رؤسای جمهور و سلاطین ادعا میکنند، بسیار فرق دارد».
3- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید و دانشجویان قزوین ۲۶/۹/۸۲
"بنابراین، پایهى مشروعیت حکومت فقط رأى مردم نیست؛ پایهى اصلى تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأى و مقبولیت مردم کارایى ندارد. لذا رأى مردم هم لازم است. اسلام براى رأى مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسى غربى و مردمسالارى دینى که ما مطرح مىکنیم، همین جاست.
مردمسالارى غربى یک پایهى فکرىِ متقن که بشود به آن تکیه کرد، ندارد؛ اما مردمسالارى دینى اینطور نیست. چون پایهاش پایهى دینى است، لذا پاسخ روشنى دارد. در مردمسالارى دینى و در شریعت الهى این موضوع مطرح است که مردم باید حاکم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد که حکومت کند. اى کسى که مسلمانى، چرا رأى مردم معتبر است؟ مىگوید چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأى مردم بر اساس کرامت انسان پیش خداى متعال معتبر است. در اسلام هیچ ولایت و حاکمیتى بر انسانها مقبول نیست، مگر اینکه خداى متعال مشخّص کند. ما هرجا که در مسائل فراوان فقهى که به ولایت حاکم، ولایت قاضى یا به ولایت مؤمن - که انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا مىکند، شک کنیم که آیا دلیل شرعى بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، مىگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن وقتى این ولایت مورد قبول است که شارع آن را تنفیذ کرده باشد و تنفیذ شارع به این است که آن کسى که ولایت را به او مىدهیم - در هر مرتبهاى از ولایت - باید اهلیّت و صلاحیت یعنى عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردمسالارى دینى است که بسیار مستحکم و عمیق است. یک مؤمن مىتواند با اعتقاد کامل این منطق را بپذیرد و به آن عمل کند؛ جاى شبهه و وسوسه ندارد."
۴- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در اولین دیدار با نمایندگان مجلس هشتم در تاریخ ۲۱/۳/۸۷
"یک نکته را ما قبلاً به صورت زیربنایى مشخص کنیم که این قضیهى نمایندگىِ از مردم در تفکر اسلامى، ریشهى بسیار عمیقى دارد. قضیهى این نمایندگى، قضیهى پیروى کردن از عرف متداول دنیا و چون حالا در دنیا انتخابات هست، دمکراسى هست، ما هم براى اینکه از دنیا عقب نمانیم، نیست؛ مثل بعضى از این کشورهایى که مىبینید یک صورت دمکراسىاى درست میکنند، یک چیزى به اسم مجلس تشکیل میدهند که هیچ حقیقتى هم ندارد، یا همان جاهایى هم که حالا انتخاباتى هم هست، همینطور است.
مبناى فکرى ما از آن قبیل نیست. ما یک مبناى روشنى داریم. در بینش اسلامى، ولایت متعلق به خداست؛ یعنى هیچ احدى بر دیگرى ولایت ندارد. این که زیدى که بنده باشم، به عمروى که شما باشید، بگوید آقا شما باید آنجور که من میگویم عمل کنید؛ نه، این را در اسلام نداریم.
هیچکس بر کس دیگرى ولایت ندارد. ولایت مال خداست. اگر خداى متعال براى این ولایت مجرایى مشخص کرد و روشن کرد، این مجرا میشود همان مجراى الهى و مورد قبول و قابل اتّباع، که این مجرا را خداى متعال مشخص کرده است؛ در اسلام مشخص شده است.
قانون و اجرا بایستى با معیارهاى خدایى و با مقررات الهى باشد؛ یعنى با احکام اسلامى یا با احکام مشخص یا با کلیات و آنچه که از اسلام دانسته شده و فهمیده شده است، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادى هم که مجرى هستند، مشخصات و خصوصیاتى دارند؛ باید عادل باشند، فاسق نباشند - خصوصیاتى که در قانون اساسىِ ما متجسد شده - و قانون اساسى هم همان شکل اجرایى و دالان عبور به سمت آن چیزى است که ولایت الهى براى ما ترسیم میکند.
خوب، مسئلهى اقلیت و اکثریت هم یک ضرورت است؛ اگر چه ما در اسلام به این صورت چیزى نداریم که آنجایى که آراء مختلف شد، اکثریت را بر اقلیت ترجیح دهیم، لکن یک چیز لا بدّ مِنهاى است که در مسائل گوناگون بشرى پیش مىآید. وقتى پنج نفر دربارهى یک چیزى تصمیمگیرى میکنند، اگر سه نفر بر این امرى که به سرنوشت پنج نفر ارتباط دارد اتفاق نظر کردند، آن دو نفر قاعدتاً باید تسلیم بشوند؛ این هم یک چیز عقلایىِ روشنى است که اسلام اینها را تصویب و امضاء کرده است."