عاشورای خمینی
جمعه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۳۲ ب.ظ
در سوگ پیر جماران(ره)، امام جوان چه نوشت؟
رجال لاتلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکراللَّه و اقام الصّلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوما تتقلّب فیه القلوب والابصار. لیجزیهم اللَّه احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله و اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.
در تاریخ پُرماجراى انقلاب، هیچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردى از دودمان پیامبران و بر شیوهى آنان، با دستى پُرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دریا، در میان مردمى شایسته و چشم به راه، چون آیهى رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهى غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتى عظیم گریست. در آن روز، خورشیدى غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهى نور در زندگى ملت ایران جوشیده بود؛ روحى عروج کرد که با نَفَس روحاللهىاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهیى خاموش شد که نَفَس گرمش، سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانى بسته شد که آیات الهى عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسونِ یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
آن روز، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم، به ملت ایران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بیدارى بود، مصیبتزده شد. هرجا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسایل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس، در روى زمین جایى نماند که در آن، دلهایى از این حادثهى عظیم، از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بىجبران،به عزا ننشینند.
و اما ایران، یکسر عزاخانهیى شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسرتبار از یکایک خانهها سرریز شد و کوى و میدان و خیابان را پُر کرد. هیچکس نتوانست این جرعهى درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران میدانهاى نبرد، تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گرهى عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند، تا بزرگمردان عرصهى علم و عرفان و سیاست و تا یکایک آحاد این ملت عظیم القدر، همه و همه در این مصیبت عظمى زار زار گریستند، یا صدا به فغان بلند کردند، یا بىصبرانه بر سروسینه زدند. مصیبت فقدان امام، همان به بزرگى امام بود و جز خدا و اولیایش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهاى بزرگ بىتاب مىشوند، آنجا که انسانهاى بزرگ دستوپا گم مىکنند، آنجا که صحنه، از بىقرارى میلیونها و میلیونها انسان پُر است، کدام زبان و قلم انسانى است که بتواند نمایشگر و صحنهپرداز گردد؟ من که خود قطرهى بىتابى در اقیانوس متلاطمِ آن روز - و آن روزها - بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم؟!
و اما روى دیگر صحنه، یعنى فضاى ملکوت جهان در آن روز، تنها براى اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است. شاید چشمهاى نافذى که حجاب ملک را مىگشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز مىدهند، شگفتیهاى بیشتر و صحنههاى تماشاییترى را آن روز در آن عاشوراى خمینى دیده باشند: عروج نفس مطمئنهیى را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود کلمهى طیبهیى و نفس راضیه و مرضیهیى را به سوى حق، رجوع جویبارى را به دریا و وصال عاشقى را به معشوق، استقبال خیل عظیم شهدا را از آن روح مطهر و خیرمقدم ارواح طیبهى اولیا را به آن میهمان تازه وارد، فوز و فلاح جان مزکّایى را که بر بال ملایک رحمت نشسته و شمیم حسنات بىشمارش، مشام فرشتگان و خزنهى بهشت نعیم حق را معطر ساخته، عمل صالحى را که ردایى از نور گشته و بر پیکر ملکوتى آن روح مجرد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فروریخته و دارالسّلام ابدى شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است.
پی نوشت:
___________________
1- پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
رجال لاتلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکراللَّه و اقام الصّلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوما تتقلّب فیه القلوب والابصار. لیجزیهم اللَّه احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله و اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.
در تاریخ پُرماجراى انقلاب، هیچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردى از دودمان پیامبران و بر شیوهى آنان، با دستى پُرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دریا، در میان مردمى شایسته و چشم به راه، چون آیهى رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهى غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتى عظیم گریست. در آن روز، خورشیدى غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهى نور در زندگى ملت ایران جوشیده بود؛ روحى عروج کرد که با نَفَس روحاللهىاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهیى خاموش شد که نَفَس گرمش، سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانى بسته شد که آیات الهى عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسونِ یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
آن روز، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم، به ملت ایران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بیدارى بود، مصیبتزده شد. هرجا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسایل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس، در روى زمین جایى نماند که در آن، دلهایى از این حادثهى عظیم، از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بىجبران،به عزا ننشینند.
و اما ایران، یکسر عزاخانهیى شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسرتبار از یکایک خانهها سرریز شد و کوى و میدان و خیابان را پُر کرد. هیچکس نتوانست این جرعهى درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران میدانهاى نبرد، تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گرهى عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند، تا بزرگمردان عرصهى علم و عرفان و سیاست و تا یکایک آحاد این ملت عظیم القدر، همه و همه در این مصیبت عظمى زار زار گریستند، یا صدا به فغان بلند کردند، یا بىصبرانه بر سروسینه زدند. مصیبت فقدان امام، همان به بزرگى امام بود و جز خدا و اولیایش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهاى بزرگ بىتاب مىشوند، آنجا که انسانهاى بزرگ دستوپا گم مىکنند، آنجا که صحنه، از بىقرارى میلیونها و میلیونها انسان پُر است، کدام زبان و قلم انسانى است که بتواند نمایشگر و صحنهپرداز گردد؟ من که خود قطرهى بىتابى در اقیانوس متلاطمِ آن روز - و آن روزها - بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم؟!
و اما روى دیگر صحنه، یعنى فضاى ملکوت جهان در آن روز، تنها براى اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است. شاید چشمهاى نافذى که حجاب ملک را مىگشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز مىدهند، شگفتیهاى بیشتر و صحنههاى تماشاییترى را آن روز در آن عاشوراى خمینى دیده باشند: عروج نفس مطمئنهیى را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود کلمهى طیبهیى و نفس راضیه و مرضیهیى را به سوى حق، رجوع جویبارى را به دریا و وصال عاشقى را به معشوق، استقبال خیل عظیم شهدا را از آن روح مطهر و خیرمقدم ارواح طیبهى اولیا را به آن میهمان تازه وارد، فوز و فلاح جان مزکّایى را که بر بال ملایک رحمت نشسته و شمیم حسنات بىشمارش، مشام فرشتگان و خزنهى بهشت نعیم حق را معطر ساخته، عمل صالحى را که ردایى از نور گشته و بر پیکر ملکوتى آن روح مجرد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فروریخته و دارالسّلام ابدى شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است.
افسوس که براى ما خاکیان، از آن آیینهبندان جشن ملکوتى، بارقهى تسلایى نمىدرخشید و جز اشک دیدگان، نَمى بر آتش هجران آن قبلهى دلها افشانده نمىشد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلم دلسوز و مرشد حکیم و دیدبان همیشه بیدار و طبیب درد و درمانشناس و سروش رحمت خدا بر امت و یادگار انبیا و اولیا در زمین، اهل زمین را مىگداخت و غمى بىتسلا بر آنان فرو مىریخت. زمان، یگانهى خود را از دست داد و زمین، گوهرى یکدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمرى مبارک که در راه اعتلاى اسلام سپرى شده بود، دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولىّاللَّهالاعظم(ارواحنافداه) در مصیبت خلیفهى خود سوگوار شد.(1)
پی نوشت:
___________________
1- پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
۹۰/۰۳/۱۳