یار خراسانی
من عاشـق آن رهبــر نورا نــی خـویشم
آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم
عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار
هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم
در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار
امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم
چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد
گمگشتــۀ این دیـدۀ بـارانــی خـویشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت
در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم
از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل
چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست
عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم
دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن
دلـبستــۀ آن یار خراسانی خـویشم
تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم
این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم
زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسیـرم
افسـردۀ دیـدارم و زنـدانــی خـویشم
سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از
جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم
من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا
تضمیـن گـر شعریش به نـادانـی خویشم
که داد کار زمانم به دست یار امین
اگرچه سایه روح خدا زسرمان رفت
هنوز هست سرامان به سایه سار امین
نگاهبانی از ایده های روح خدا
به حمد ایزد منان بود شعار امین
به سنگ خوردگی تیر دشمن نادان
زوحدت همه امت زاقتدار امین
ثبات و ایمنی از شر دشمن ملحد
یقین بدان ز دعا و ز اعتبار امین
همانقدرکه رئوف است و مهربان می دان
برنده است بسی تیغ ذولفقار امین
هزار بار اگر زنده سازیم یارب
دوباره جان زولایت کنم نثار امین
شود به خون شهیدان و حق صحبت دوست
دعای مهدی زهرا نگاهدار امین
طلاشناس شناسد که قدر زر چون است
ولی شناس شناسد فقط عیار امین
زپاره های دل او شلمچه رنگین است
و این بهانۀ آن گریه های زار امین
ز لطفهای الهی «حسن» نه ای آگه
بسی ثمر که بچیدی زشاخسار امین
مرا ببخش امینا!چنین که بی ادبم
که خام خامه بدستم و شرمسار امین ۶/۸/۱۳۸۴ ۲۳:۳۰ حسن