پایانی بر پارتیزانیزم فلسفی
چه محنت آور است اوضاع بر فیلسوفی که گام در راه سیاست بر می دارد. شاید بتوان در قالب کلمات زیبا و الفاظ غامض و شیـوا، بـر بی بنیگی و بی اساسی تئوریهای فلسفی خویش حجاب افکند. اما میدان سیاست عرصه ای است سوای میدان فلسفه؛ که در آن، همیشه نمی توان چونان پارتیزانان اعلام موضع نمود. همیشه نمی توان به سوی مقابل سنگی پرتاب نمود و در پسِ درختان و بوته زارهای الفاظ پنهان گشت. که سرانجام روزی خواهد آمد که جبر دنیای سیاست پرده از رخ فیلسوفان پارتیزان بر افکند.
عجبا! که این روزها، روزگارانی است که پرده از چهره ی بسیاری از کسان و اعتقاداتشان برافکنده و همچنان بر می فکند، و در این موج کشف حجاب حتی استادان پارتیزان مسلک نیز در امان نخواهند بود.
شگفتا! که استاد مسلم پلورالیزم و تکثرگرایی، این روزها بی مهابا به میدان آمده و سوار بر مرکب تناقض، بر جنازه ی نظریات روشنفکر نمایانه اش چونان می تازد؛ که گویا فراموش کرده که سالیان سال در این دیار ندای تساهل و تسامحش گوش خلق را آزرده بود.
در عجبم! که او که حقیقت را همچون آینه ای تقسیم شده می دانست و بر این بنیان، حکم بر راستی و درستی همه افکار و عقاید می راند و قرائتی سفید ازهر متنی را چونان قرائتی سیاه از همان متن، ممکن، صحیح، بخشی از حقیقت، و غیرقابل ارزش گذاری ترجیحی می دانست؛ چگونه است که قرائت بسیاری از فقهای برجسته را از ولایت بر نمی تابد و اینچنین آشفته می نگارد!؟
مطالب مرتبط در همین وبلاگ:
۳-پرتگاه