خدا را شکر
خدا را شکر...
امشب طبق عادت، قبل از اینکه بخوام برای رفتن به مهمونی از خونه خارج بشم رفتم جلوی آیینه ایستادم تا ببینم اوضام چطوره؟
از دیدن ظاهر خودم تو آیینه از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. چند جای پیرهنم پاره شده بود و چند جای دیگه اش وصله هایی داشت که انگار همون وصله ها هم خودشون نیاز به وصله کاری داشتن.
اصلاً باورم نمی شد که من با این ظاهر ناجور و نامرتب تو بین مردم ظاهر شده باشم.
کمی فکر کردم یادم اومد همین چند وقت پیش بود که زمین خوردم و چند جای پیرهنم پاره شد. با چه زحمتی وصله اش زدم. اما انگار چند جای دیگه اش به دری، دیواری، جایی گیر کرده بود و پاره شده بود که من اصلاً متوجه نشده بودم. خدا را صد هزار مرتبه شکر قبل از وارد شدن به مهمونی یه نگاهی به آیینه انداختم.
...
خداوندا!
از کارت دعوتی که برای مهمونی امسالت هم فرستادی ممنون! اما خدای من! حتی یه جای سالم، تو لباس تقوای من باقی نمونده. البته من مطمنئم تو کریمتر از اون هستی که کسی رو به مهمونیت دعوت کنی ولی اجازه بدی لباس کهنه و پر وصله اش باعث آبروریزیش و انگشت نماییش بشه.
خدای من! حالا که خودت دعوتم کردی خودت هم لباسی درخور شأن مهمونی خودت بر قامت ناساز من بپوشان!
اللّهم إن لم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضیَ مِن شعبان، فَاغفِر لَنا فیما بَقی مِنه.
از شیر مرغ تا جون آدمیزاد
www.Iran-Theme.blogfa.com
www.Iran-Theme.blogfa.ir
www.Iran-Theme.coo.ir
بهترین و قدیمی ترین وب ایرانی
از شیر مرغ تا جون آدمیزاد