آجرک الله یا بقیت الله! فی مصیبت جدک
یه مدینه! یه بقیعه! یه امامه ولی حرم نداره!
سینه زنها! کسی نیست تا، بالا قبرش یه دونه شمع بذاره!
دل بیتاب! دیگه شد آب! که تو آفتاب نه سایه بونی داره
نه یه خادم! نه یه زایر! نه کنارش یه روضه خونی داره!
فدا اشکت! فد اآهت! فدا قبرت آقا! فدای صبرت
یعنی میشه بیاد اون روز که ببینم میریزم آب رو قبرت
مرد خسته! دل شکسته! دستِ بسته، شبیه جدش حیدر
می برندش، نیمه ی شب، هی زیر لب میگه مادر!
دل مضطر! آتیش در! اشک دختر دوباره تو مدینه
زنده کرده، یاد مادر، یاد بابا، یاد شکسته سینه