کاشف

یادداشت

مثل چمران...

پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۰ ب.ظ

داشتم در سایت مقاومت اسلامی لبنان جستجویی می کردم که یکی از عناوین لینکهای سایت، من را برد به خاطره ای مربوط به چندین سال عقب تر!

دو سه سالی از آغاز دوران دانشجوییم می گذشت و اون موقع ها مثل خیلی از دانشجوهای دیگه سرشار بودم از روحیه کنجکاوی و فکر و بحث و مجادله. یادم میاد در یکی از  این جلسات با یکی از دوستانم که اتفاقاً دانشجوی دانشگاه شریف بود جمله ای از آیت الله مصباح را مطرح کردم به این مضمون: " واقعاً تشخیص اینکه ما در هر زمانی چه وظیفه ای به عهده داریم یکی از دشوارترین مسئله هاست. شما دوران امیرالمؤمنین را در نظر بگیرید. در زمان خانه نشینی حضرت هریک از یاران خاص حضرت وظیفه ای به عهده داشت. یکی مثل ابوذر استخوان بر سر حاکم جور می کوبید، یکی مثل سلمان با خلیفه وقت همکاری می کرد و فرماندار مدائن می گشت، یکی مثل مالک به دنبال جمع آوری نیرو برای امیرالمؤمنین بود و..." تا اینکه بحثمون رسید به اینکه " حالا در دوران کنونی ما چه وظیفه ای داریم؟" من مثالهای استاد را بسط دادم و گفتم که مثلاً همین شهید چمران! خیلی معرفت میخواد که با بهترین نمرات در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا فارغ التحصیل بشی اون هم در رشته ای که جز چند نفر محدود کسی به حد تخصص تو نرسه و بعد بهترین مراکز پژوهشی دنیا خواهان همکاری با تو باشند و تو یکباره همه چیز را رها کنی و بری مصر که عملیات چریکی بیاموزی که بری در جنوب لبنان هسته اولیه مقاومت اسلامی و شیعی را پایه گذاری کنی!

دوستم که تا اینجا به حرفهام خوب گوش داده بود گفت: اما در منطق دانشجویان فعلی دانشگاه شریف؛ چمران اشتباه کرد! معنی نداره که تو در این اندازه از جایگاه علمی باشی و ناگهان به همه چیز پشت پا بزنی! به نظر ما اگه چمران باقی می ماند و می آمد چند دانشجوی دیگه در رشته تخصص خودش تربیت می کرد  بیشتر به بشریت خدمت کرده بود تا حالا!

روزهای بعدش خیلی به خاستگاه این تفاوت در دیدگاه که منجر به تغییر مسیر زندگی انسانها می گردد فکر کردم! واقعاً این همه اختلاف در نگرش از کجا نشأت می گیرد!!؟

نتیجه این تفکر را می توانم در این عبارت خلاصه کنم: نشناختن و ندیدن مرزها و درگیری تاریخی جبهه حق و باطل!

اینکه بچه های شیعه اون موقع جنوب لبنان الان رشید شده اند و در خط مقدم جبهه حق علیه پیش آهنگان لشگر شیطان صف آرایی کرده اند به برکت اخلاص چمرانها  و امام موسی صدرهاست...

اما  اون عباراتی که مرا برگرداند به سالها پیش، این جملات حضرت امام (ره) بود:

"شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایی که در مرزها کشته می‌شوند بمیرید. این وصیتنامه‌هایی که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید . پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الآن هم وقتی می‌آیند از من می‌خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه می‌کند و می‌خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید. "(1)

 

پی نوشت:

________________

1- صحیفه امام، جلد 14 صفحه 491

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۰۸
سبحان صداقتی

نظرات  (۱)

۰۹ تیر ۹۱ ، ۲۲:۰۹ بابای من چمران
سلام
شهید چمران را بیشتر از پدرم دوست دارم. پانزدهمین سری اردوهای راهیان نور، یادواره شهید چمران بود که من توفیق شرکت در آن را داشتم (اسفند 87). این اردو تمام زندگی مرا تغییر داد. پس فقط یتیم های بعلبک نبودند که شهید چمران برایشان پدری کرد، خیلی از ماها هم یتیم هایی هستیم که به همت و اخلاص شهید چمران جان گرفتیم.
من در دانشگاه استاد نابغه زیاد داشتم اما آنها به جای زنده کردن جانم، می کشتندم! یکی شان که مقام استادی داشت و مقالاتش در مجلات خارجی غوغا کرده است یکروز به ما می گفت: "اگر جاندارانی از مثلا کره ی ماه به زمین ما بنگرند، آنچه در نظرشان شاهکار انسانها می آید همین بناهایی است مثل اهرام مصر و دیوار چین و این پل ها و آسمانخراشها که بشر ساخته!!" این نهایت درکش بود از انسان!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
next