کاش" او" برگردد!
همیشه داستانها و مثلهای قرآنی برایم جذاب و پندآموز بوده. به نظرم با سعی کردن در یافتن مصادیق این مثلها میشه به تحلیلهای دقیق و موشکافانه ای دست یافت.
این روزها هرچه بیشتر به احوالات و بیانیه ها و سخنان سید این چند روزه ی اصلاح طلبان نظر می اندازم بیشتر به این مطلب می رسم که شاید بتوان ایشان را یکی از جدی ترین مصادیق امروزی آیات 175-178 سوره اعراف دانست. بیایید با هم مروری بر این آیات و تفسیر آنها در تفسیر نمونه داشته باشیم:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکاَنَ مِنَ الْغَاوِینَ(175)
وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهَِا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلىَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تحَْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَترُْکْهُ یَلْهَث ذَّالِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ(176)
سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ کاَنُواْ یَظْلِمُونَ(177)
مَن یهَْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِى وَ مَن یُضْلِلْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الخَْاسِرُونَ(178)
175- و براى آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى (سرانجام) از (دستور) آنها خارج گشت و شیطان به او دست یافت و از گمراهان شد.
176- و اگر مىخواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مىبردیم (اما اجبار بر خلاف سنت ماست لذا او را به حال خود رها ساختیم) ولى او به پستى گرائید و از هواى نفس خویش پیروى کرد او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همین کار را مىکند (گویى آن چنان تشنه دنیا پرستى است که هرگز سیراب نمىشود) این مثل جمعیتى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (براى آنها) بازگو کن شاید بیندیشند (و بیدار شوند).
177- چه بد مثلى دارند گروهى که آیات ما را تکذیب کردند ولى آنها به خودشان ستم مىکردند.
178- آن کس را که خدا هدایت کند هدایت یافته (واقعى) او است و آنها را که (به خاطر اعمالشان) گمراه سازد زیانکاران (واقعى) آنهایند.
تفسیر:
دانشمندى که در خدمت فراعنه در آید
در این آیات اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است که یک الگو و نمونه، براى همه کسانى که داراى چنین صفاتى هستند، محسوب مىشود.
همانطور که در لابلاى تفسیر آیات خواهیم خواند، مفسران احتمالات متعددى در باره کسى که این آیات پیرامون او سخن مىگوید دادهاند، ولى بدون شک مفهوم آیه همانند سایر آیاتى که در شرائط خاصى نازل مىگردد، کلى و همگانى و عمومى است.
در آیه نخست روى سخن را به پیامبر کرده مىگوید:" داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سرانجام از آنها خارج شد و گرفتار وسوسههاى شیطان گشت و از گمراهان گردید، براى آنها بخوان" (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).
این آیه به روشنى اشاره به داستان کسى مىکند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته، و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است.
تعبیر" انسلخ" که از ماده" انسلاخ" و در اصل به معنى از پوست بیرون آمدن است، نشان مىدهد که آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند، مسیر خود را به کلى تغییر داد!.
از تعبیر" فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ" چنین استفاده مىشود که در آغاز شیطان تقریباً از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسهگرى پرداخت، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.
آیه بعد این موضوع را چنین تکمیل مىکند که" اگر مىخواستیم، مىتوانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم" (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).
ولى مسلم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنت پروردگار که سنت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مىکند:
ما او را به اختیارش واگذاردیم و او به جاى اینکه با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاترى را بپیماید" به پستى گرائید و بر اثر پیروى از هوى و هوس مراحل سقوط را طى کرد" (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).
" اخلد" از ماده" اخلاد" به معنى سکونت دائمى در یک جا اختیار کردن است، بنا بر این" أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ" یعنى براى همیشه به زمین چسبید که در اینجا کنایه از جهان ماده و زرق و برق و لذات نامشروع زندگى مادى است.
سپس این شخص را تشبیه به سگى مىکند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مىگوید:" او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است" (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).
او بر اثر شدت هوا پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایانناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیا پرستى مىرود، نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمار گونهاى همچون یک" سگ هار" که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مىدهد و در هیچ حال سیراب نمىشود این همان حالت دنیا پرستان و هوا پرستان دون همت است، که هر قدر بیندوزند باز هم احساس سیرى نمىکنند.
سپس اضافه مىکند که این مثل مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه" مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند" (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
" این داستانها را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند و مسیر صحیحى را پیدا کنند" (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
بلعم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف
همان گونه که ملاحظه کردید آیات فوق نامى از کسى نبرده بلکه سخن از یک عالم و دانشمند مىگوید که نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچکس فکر نمىکرد روزى منحرف شود اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت.
ولى از بسیارى از روایات و کلمات مفسران استفاده مىشود که منظور از این شخص مردى به نام" بلعم باعورا" بوده است که در عصر موسى ع زندگى مىکرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مىشد، و حتى موسى ع از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مىکرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مىرسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى ع قرار گرفت.
اما
ای کاش" او" برگردد!!!
نظر شما چیه؟؟؟
اگر منصف باشید(که امیدوارم باشید) باید اینگونه بررسی نماییم که نظام به اصطلاح عدالت محور اسلامی چه کرده است که امروزه امثال آقای میرحسین موسوی با آن سوابق کمی درخشان فریاد بر می آورد؟ و راهکارهای به اصطلاح قانونی را بسته می بیند(چرا که شورای نگهبانی که اعضای آن در انتخابات برای تبلیغ فرد خاصی کارناوالهای متعدد راه می اندازند وجاهت چندان قانونی را ندارد)
جانبداری یکطرفه مقام والای رهبری از یک گروه و جریان خاص و قبضه ی قدرت توسط ایشان و همان جناح (با استناد به صحبتهای اخیر ایشان در نماز جمعه که خود را نزدیکتر به رییس جمهور معرفی و ایشان را تایید نمودند) آیا استبداد نه چندان صغیر شاهنشاهی را به یاد نمی آورد؟؟!
آن همه عوام فریبی و دروغگویی رییس جمهور به ظاهر محبوب، یک روزه توسط رهبر بی نظیر انقلاب تایید و بعد از این همه ظلم آشکار در تمامی سطوح، دعوت به آرامش و متانت و سپس حتا به تهدید و در نهایت به دستاویز قرار دادن مقدس ترین و نازنین ترین موجود هستی امام زمان (ارواحنا فداه) برای غلیان احساسات ملت استفاده می نمایند که جز ابراز خجالت و افسوس چیز دیگری باقی نمی ماند!!
بعد از یک هفته سکوت در برابر کتک زدن و ارعاب ملت، تازه به یاد آوردند که دل انسان از این حوادث به درد می آید؟! (حتما ایشان صبح جمعه فیلم کتک خوردن فرزندان ملت را دیده اند؟!)
خاطره ی تاریخی ما به یاد نمی آورد حتا یک بار، حضرت امام خمینی اینگونه از یک دولت و جریان خاص دفاع و برای فریب افکار عمومی احساسات و عواطف عوام مردم را برانگیزد.
میدانم که تا الان حتما دیداه مرا آمریکایی و بلعم باعورایی متصور شده اید اما باور کنید که باید بگوییم همه باید به اصل اسلام برگردیم. از مقام عظمای رهبری تا آقای موسوی و خاتمی و ...
و ای کاش که بر گردیم.