کاشف

یادداشت

کاش" او" برگردد!

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۸۸، ۰۲:۰۶ ق.ظ

همیشه داستانها و مثلهای قرآنی برایم جذاب و پندآموز بوده. به نظرم با سعی کردن در یافتن مصادیق این مثلها میشه به تحلیلهای دقیق و موشکافانه ای دست یافت.

این روزها هرچه بیشتر به احوالات و بیانیه ها و سخنان سید این چند روزه ی اصلاح طلبان نظر می اندازم بیشتر به این مطلب می رسم که شاید بتوان ایشان را یکی از جدی ترین مصادیق امروزی آیات 175-178 سوره اعراف دانست. بیایید با هم مروری بر این آیات و تفسیر آنها در تفسیر نمونه داشته باشیم:

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکاَنَ مِنَ الْغَاوِینَ(175)

وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهَِا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلىَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تحَْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَترُْکْهُ یَلْهَث ذَّالِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ(176)

سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ کاَنُواْ یَظْلِمُونَ(177)

مَن یهَْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِى وَ مَن یُضْلِلْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الخَْاسِرُونَ(178)

175- و براى آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى (سرانجام) از (دستور) آنها خارج گشت و شیطان به او دست یافت و از گمراهان شد.

176- و اگر مى‏خواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى‏بردیم (اما اجبار بر خلاف سنت ماست لذا او را به حال خود رها ساختیم) ولى او به پستى گرائید و از هواى نفس خویش پیروى کرد او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همین کار را مى‏کند (گویى آن چنان تشنه دنیا پرستى است که هرگز سیراب نمى‏شود) این مثل جمعیتى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (براى آنها) بازگو کن شاید بیندیشند (و بیدار شوند).

177- چه بد مثلى دارند گروهى که آیات ما را تکذیب کردند ولى آنها به خودشان ستم مى‏کردند.

178- آن کس را که خدا هدایت کند هدایت یافته (واقعى) او است و آنها را که (به خاطر اعمالشان) گمراه سازد زیانکاران (واقعى) آنهایند.

تفسیر:

دانشمندى که در خدمت فراعنه در آید

در این آیات اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است که یک الگو و نمونه، براى همه کسانى که داراى چنین صفاتى هستند، محسوب مى‏شود.

همانطور که در لابلاى تفسیر آیات خواهیم خواند، مفسران احتمالات متعددى در باره کسى که این آیات پیرامون او سخن مى‏گوید داده‏اند، ولى بدون شک مفهوم آیه همانند سایر آیاتى که در شرائط خاصى نازل مى‏گردد، کلى و همگانى و عمومى است.

در آیه نخست روى سخن را به پیامبر کرده مى‏گوید:" داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سرانجام از آنها خارج شد و گرفتار وسوسه‏هاى شیطان گشت و از گمراهان گردید، براى آنها بخوان" (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).

این آیه به روشنى اشاره به داستان کسى مى‏کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته، و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است.

تعبیر" انسلخ" که از ماده" انسلاخ" و در اصل به معنى از پوست بیرون آمدن است، نشان مى‏دهد که آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند، مسیر خود را به کلى تغییر داد!.

از تعبیر" فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ" چنین استفاده مى‏شود که در آغاز شیطان تقریباً از او قطع امید کرده بود، چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه‏گرى پرداخت، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد.

آیه بعد این موضوع را چنین تکمیل مى‏کند که" اگر مى‏خواستیم، مى‏توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم، مقام والا بدهیم" (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها).

ولى مسلم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنت پروردگار که سنت اختیار و آزادى اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود، لذا بلافاصله اضافه مى‏کند:

ما او را به اختیارش واگذاردیم و او به جاى اینکه با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاترى را بپیماید" به پستى گرائید و بر اثر پیروى از هوى و هوس مراحل سقوط را طى کرد" (وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ).

" اخلد" از ماده" اخلاد" به معنى سکونت دائمى در یک جا اختیار کردن است، بنا بر این" أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ" یعنى براى همیشه به زمین چسبید که در اینجا کنایه از جهان ماده و زرق و برق و لذات نامشروع زندگى مادى است.

سپس این شخص را تشبیه به سگى مى‏کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، مى‏گوید:" او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است" (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ).

او بر اثر شدت هوا پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان‏ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیا پرستى مى‏رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمار گونه‏اى همچون یک" سگ هار" که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى‏دهد و در هیچ حال سیراب نمى‏شود این همان حالت دنیا پرستان و هوا پرستان دون همت است، که هر قدر بیندوزند باز هم احساس سیرى نمى‏کنند.

سپس اضافه مى‏کند که این مثل مخصوص به این شخص معین نیست، بلکه" مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند" (ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).

" این داستانها را براى آنها بازگو کن، شاید در باره آن بیندیشند و مسیر صحیحى را پیدا کنند" (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).

بلعم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف

همان گونه که ملاحظه کردید آیات فوق نامى از کسى نبرده بلکه سخن از یک عالم و دانشمند مى‏گوید که نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچکس فکر نمى‏کرد روزى منحرف شود اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت.

ولى از بسیارى از روایات و کلمات مفسران استفاده مى‏شود که منظور از این شخص مردى به نام" بلعم باعورا" بوده است که در عصر موسى ع زندگى مى‏کرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى‏شد، و حتى موسى ع از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مى‏کرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى‏رسید، ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى ع قرار گرفت.

اما

ای کاش" او" برگردد!!!

نظر شما چیه؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۴/۰۱
سبحان صداقتی

نظرات  (۱۴)

به نظر من، اینکه جناح اصلاح طلب را به عنوان مظهر و نماد بلعم باعورا تشبیه نموده اید همان دیدگاه جناح مخالف است که متاسفانه دیدی بهتر از این از ایشان سراغ نداریم. همیشه ی تاریخ سی ساله انقلاب به ویژه بعد از سال 68 عده ای موسی و پیامبر و امام علی و امام حسین و جدیدا حتا امام زمان اند و طرف مقابل فرعون و بلعم باعورا و معاویه و شمر و یزید و ...!!!
اگر منصف باشید(که امیدوارم باشید) باید اینگونه بررسی نماییم که نظام به اصطلاح عدالت محور اسلامی چه کرده است که امروزه امثال آقای میرحسین موسوی با آن سوابق کمی درخشان فریاد بر می آورد؟ و راهکارهای به اصطلاح قانونی را بسته می بیند(چرا که شورای نگهبانی که اعضای آن در انتخابات برای تبلیغ فرد خاصی کارناوالهای متعدد راه می اندازند وجاهت چندان قانونی را ندارد)
جانبداری یکطرفه مقام والای رهبری از یک گروه و جریان خاص و قبضه ی قدرت توسط ایشان و همان جناح (با استناد به صحبتهای اخیر ایشان در نماز جمعه که خود را نزدیکتر به رییس جمهور معرفی و ایشان را تایید نمودند) آیا استبداد نه چندان صغیر شاهنشاهی را به یاد نمی آورد؟؟!
آن همه عوام فریبی و دروغگویی رییس جمهور به ظاهر محبوب، یک روزه توسط رهبر بی نظیر انقلاب تایید و بعد از این همه ظلم آشکار در تمامی سطوح، دعوت به آرامش و متانت و سپس حتا به تهدید و در نهایت به دستاویز قرار دادن مقدس ترین و نازنین ترین موجود هستی امام زمان (ارواحنا فداه) برای غلیان احساسات ملت استفاده می نمایند که جز ابراز خجالت و افسوس چیز دیگری باقی نمی ماند!!
بعد از یک هفته سکوت در برابر کتک زدن و ارعاب ملت، تازه به یاد آوردند که دل انسان از این حوادث به درد می آید؟! (حتما ایشان صبح جمعه فیلم کتک خوردن فرزندان ملت را دیده اند؟!)
خاطره ی تاریخی ما به یاد نمی آورد حتا یک بار، حضرت امام خمینی اینگونه از یک دولت و جریان خاص دفاع و برای فریب افکار عمومی احساسات و عواطف عوام مردم را برانگیزد.
میدانم که تا الان حتما دیداه مرا آمریکایی و بلعم باعورایی متصور شده اید اما باور کنید که باید بگوییم همه باید به اصل اسلام برگردیم. از مقام عظمای رهبری تا آقای موسوی و خاتمی و ...
و ای کاش که بر گردیم.
راستی یادم رت بگویم مردی به خرج بده و نظرم را به نمایش بگذار البته اگر خواستی جوابی بدهی؟!
موید باشید
سلام
سروش جان این مطلب چند نکته درست و چند نکته غلط داره
نکته درستش اینه که آقای میر اصلاح طلب از افرادی است که پس از ابلاغ هدایت توسط خداوند در معرض گمراهی قراردارد
اما نکات اشتباهش:
1-این میر که از حاملان علوم الهی نیست هیچ از علما هم نیست و یه مدرک مهندسی داره که اگر به قول دکتر "جدی" باشه تازه مهندسه
2-شیطان بدبخت در قالب انسی خود (سران کمیته ایکس و ضد نظام) پیروی او را نکرده بلکه این به طرف اونا رفته
3-مگر این آفا تا حالا در مسیر درست بوده که یکدفعه 180 درجه تغییر وضعیت داده باشه نه بابا دیکته این آقا رو هیچکس تصحیح نکرده بود و همه فکر میکردند سلام الله است در صورتی که این طور نبوده و حالا فقط در مسیری که بوده سرعتشو بیشتر کرده .
البته در پایان ناگفته نماند که در مثل جای هیچ مناقشه نیست و مطلبت خیلی خوب بود .
در پناه حضرت ولی عصر موفق باشی
خبر جدید بود منتظرم
به امید پیروزی نهایی جبهه حق
با سلام خدمت جناب راموند
ممنون که نظرتون رو مبشوط بیان کردید.
بنده فرصت جوابگویی به همه بیانات شما را ندارم و قضاوت را به خوانندگان محترم وا می نهم. اما در رابطه با برانگیختن احساسات مردم چون این روزها بسیار دست آویز مخالفین قرار می گیرد؛ یک نمونه از تاریخ صدر اسلام از کتاب فروغ ابدیت آقای جعفر سبحانی برایتان بازگو میکنم و بازیابی حافظه تاریخی شما در رابطه با حضرت امام( ره) به فرصتی دیگر وامیگذارم. قضیه مربوط می شود به حوادث پس از غزوه طائف:
یاران پیامبر اصرار داشند که غنائم زودتر تقسیم گردد ، پیامبر برای اینکه بی نظری خود را ثابت کند کنار شتری ایستاد و مقداری پشم از کوهان آن گرفت و در حالی که آنرا میان انگشتان خود قرار داده بود ؛ رو به مردم کرد و گفت : من از تمام غنائم شما حتی از این پشم جز خمس حقی ندارم ، حتی این خمس که حق من است ، آنرا بخود شما باز خواهم داد ؛ بنابراین هر فردی از شما هر نوع غنیمتی در پیش او هست اگر چه نخ و سوزن باشد همه را بر گرداند ؛ تا از روی عدالت میان شما ها تقسیم گردد.

پیامبر همه بیت المال را میان مسلمانان قسمت کرد ، و خمس بیت المال را که مخصوص خود رسول خدا ص بود ، میان سران قریش که تازه اسلام آورده بودند تقسیم نمود و به ابوسفیان و پسر او « معاویه » و حکیم بن حزام ، حارث بن حارث ، حارث بن هشام ، سهیل بن عمرو ، حویطب بن عبدالعزی ، علاء بن جاریه و ... که همگی تا دیروز از سران شرک و کفر و ازدشمنان سر سخت محمد بودند ، صد شتر داد . و به گروهی که موقعیت آنها نسبت به گذشتگان کمتر بود ، پنجاه شتر داد ؛ و آنان وسیله این بخششهای گران و سهام اختصاصی دیگر خود ، تحت تأثیر عواطف و محبتهای پیامبر قرار گرفتند و خواه ناخواه بسوی اسلام کشیده شدند . این دسته را در فقه اسلامی « مؤلفة القلوب » می نامند و یکی از مصارف زکات اسلامی همین دسته می باشد .
ابن سعد صریحاً می نویسد که : جمعی از مسلمانان و بالاخص برخی از انصار سخت گران آمد آنان که به مصالح عالی عطایای پیامبر واقف نبودند ، تصور می کردند که تعصب خانوادگی ، پیامبر را واداشت که خمس غنیمت را میان خویشاوندان خود تقسیم کند حتی مردی از قبیله « بنی تمیم » بنام « ذوالخویصره » گستاخی را به جائی رساند که رو به پیامبر کرد و گفت : من امروز کارهای شما را دقیقاً مورد بررسی قرار دادم ، و دیدم در تقسیم غنائم راه عدالت را پیش نگرفتید ، پیامبر از سخن گستاخانه این مرد سخت ناراحت شد و آثار خشم در چهره اش آشکار گشت و گفت : وای بر تو اگر عدالت و انصاف پیش من نباشد پس پیش کی خواهد بود ، خلیفه دوم از پیامبر خواست که اجازه دهد او را بکشد ، حضرت فرمود : اورا رها کنید او در آینده پیشوای گروهی خواهد بود که از دین اسلام بیرون خواهند رفت همان طوری که تیر از کمان خارج شود 2 . همانطوری که پیامبر فرموده بود ، این مرد در دوران حکومت علی ع رئیس فرقه خوارج گردید .

و رهبری این گروه خطرناک را بعهده داشت . ولی به حکم اینکه قصاص قبل از جنایت مخالف اصول اسلام است ، پیامبر متعرض او نشد .
سعد عباده به نمایندگی از طرف انصار ، پیام گله آنها را حضور پیامبر رسانیدند پیامبر به او فرمود : همه آنها را در یک جا گرد آور تا من جریانرا برای آنها تشریح کنم ؛ پیامبر با شکوهی خاصی وارد جلسه انصار شد و به آنان چنین خطاب کرد : شماها گروهی بودید گمراه ، وسیله من هدایت یافتید ، فقیر بودید بی نیاز شدید ، دشمن بودید مهربان گردیدید ، همگی عرض کردند صحیح است ای رسول خدا ! پیامبر فرمود : شماها می توانید طور دیر بمن پاسخ بگوئید و در برابر خدمات من حقوقی را که بر گردن من دارید برخ من بکشید و بگوئید : ای رسول خدا روزی که قریش ترا تکذیب کرد ما ترا تصدیق نمودیم ترا یاری نکرد ما ترا یاری کردیم ، ترا بی پناه ساخت ، ما پناه دادیم ، روزی تهی دست بودی ترا کمک کردیم .

ای گروه انصار ! چرا از مختصر مالی که به قریش دادم تا آنها در اسلام استوار گردند و شماها را به اسلام خود واگذار نمودم ؛ دلگیر شدید آیا راضی نیستید که دیگران شتر و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود ببرید بخدا سوگند اگر همه مردم براهی بروند و انصار براه دیگر ، من راه انصار را انتخاب می کنم سپس برای انصار و فرزندان انصار طلب رحمت نمود . سخنان پیامبر آنچنان عواطف آنها را تحریک کرد که همگی گریه کنان گفتند : ای رسول خدا ما به قسمت خود راضی هستیم و کوچکترین گله ای نداریم .
و اما مهدی عزیز
همونطور که خودت اشاره کردی در مثل جای مناقشه نیست!
منظور، همان جمله معروف حضرت امام( ره) در طلیعه سخنانشون در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری جناب سید ابوالحسن بنی صدره که فرمودند:
" حب الدنیا رأس کل خطیئة".
و همین حب دنیاست که انسان را خسرالدنیا و الاخرة میکنه.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً
با سلام جناب راموند ظاهرا جواب نمی خواهند که ایمیل ندادند
به هرحال
اولا ظاهرا خودشون هم از موسوی برائت می جویند
ثانیا تمام خطبه دوم را گوش بفرمائید که ببینید آقا احمدی نژاد را نیز مورد عتاب قرار داده
ثالثا ولایت فقیه جزء لاینفک اسلام می باشد و ادامه امامت است پس اینکه بگیم ولی فقیه باید به اسلام برگرده حرف بی محتوائی است .
رابعا ظاهرا ایشون با اصل ولایت فقیه مشکل دارند که در این صورت با اسلام مشکل دراند که اگر اینطور است سخنان فوق زا نشنیده بگیرند چون ما با ایشان باید بحث ولایت فقیه بکنیم که طولانی می شود و فقط این را بگویم:
"مشهد جای خوبی است""شب بخیر عزیزم"
به امید پیروزی نهایی حق
راموند جان میشه به یه سئوال من جواب بدید که:
مگر نظام حقیقتاً عدالت محور امیرالمؤمنین(ع) چه کرده بودند که امثال طلحه ها و زبیرها با آن سوابق حقیقتاً درخشان نه تنها فریاد برآوردند که در مقابل ولی خدا شمشیر هم کشیدند؟؟؟
واقعاً استدلالات شما من را به تعجب واداشت!
سروش عزیز!
از اینکه با روی گشاده در برابر سخنان من بزرگواری به خرج دادی و جواب ارایه نمودید بسی متشکر و ممنونم
اما متاسفم که با بیان مثال تاریخی که از پیامبر خاتم صلوات الله علیه آورده اید همان دید قبل را اشائه داده اید که اینها پیامبرند و دیگران کفار تازه مسلمان شده ی قریش، همیشه شما و امثال شما وقتی کم می آورید متمسک به مثالهایی از رفتار و کردار پیامبر عظیم الشان اسلام و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین میشوید. رفتارهای بی عیب و نقص و حکیمانه ی معصومین صلوات الله علیهم کجا؟ بیانات و کردار آقای رهبر عظمای ایران کجا؟ به اصطلاح علمای حوزوی قیاس مع الفارق است!!!
اولا: باید بپذیریم که مقام عظمای رهبری درخصوص رفتارهای سیاسی از جمهوریت پیروی نمی نمایند بلکه خواهان حکومت اند. (که البته با توجه به معصوم نبودن ایشان جای هیچگونه شک و شبهه ای نیست)
ثانیا: اگر پذیرای مثال بی مناقشه ی شما باشیم، باید مقام رهبری به طرفداری از حق پایمال شده ی آقای میر اصلاحات می پرداختند تا ایشان و طرفداران به اصطلاح تازه مسلمان یا نامسلمان ایشان قلوبشان به اسلام متمایل گردد.
ثالثا: آقا مهدی! اگر عتاب رهبری به رییس دولت نهم واقع گردیده چرا در همان دوران تبلیغات انتخابات ظهور و بروز رسانه ای نداشته تا همگان با ایده ی عتاب رهبری به ایشان رای دهند.(البته در صورت بروز رسانه ای، آن چیزی که از رفتار آقا محمود به یاد داریم ایشان احتمالا تکذیب می کردند) درعین حال آنقدر مقام معزز رهبری درخصوص دولت و رییس دولت نهم (با آن همه گندکاریهای سیاسی- اقتصادی- اجتماعی) ابرازعلاقه مندی شدید بیان نموده بودند تا خواجه حافظ شیرازی هم پی به بیطرف نبودن ایشان ببرند چه رسد به مردم ایران!!!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً
آمین یارب العالمین
جناب راموند
اولا از شما بعیده که همه ی اعمال و سیره پیامبر به صرف عصمت ایشان غیرقابل الگوبرداری برای غیر معصومین بدانید! در حالیکه در قرآن کریم صراحتاً به الگوبرداری از ایشان امر شده ایم. لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا.
خدمت شما عارضم که طبق اصل معروفی که در همین نظرات قبلی هم به آن اشاره شده، در مثل جای مناقشه نیست. هدف از بیان شاهد تاریخی از صدر اسلام، نفی "باطل بودن تهییج و برانگیختن احساسات مؤمنین" بود. نه مشخص کردن جایگاه دو طرف ماجرا! وا تفاقاً در سیره معصومین الی ماشاء الله از این شواهد وجود داره! و اتفاقاً یکی از فلسفه های توصیه معصومین به عزاداری سالار شهیدان و حضرت ام ابیها همین مسئله است. لطفاً دقت بفرمایید.
ببینم مگر در تمام انتخابات قبلی که در این مملکت برگزار شد، حضرت امام بی نظر بودند!؟ این چه استنتاج دور از منطقیست که چون رهبری به آقای X علاقه مندند پس بالطبع ایشان در آرای مردم اعمال نظر می کنند و در نتیجه عدالت ایشان زیر سئوال است!!؟
حضرت امام هم به آن مرجع ساده لوح! فرمودند من به شما علاقه دارم. شما میوه عمر من بودید و... پس این یعنی عدالت امام زیر سئوال بود!؟
اصلاً مگر بی نظری حسن محسوب می شود!؟؟
مهم این است که افراد به نظرات دیگران احترام بگذارند و وقتی از مجاری قانونی رأی دیگران بر نظر شخصیشان غلبه یافت به قاعده بازی تمکین کنند.
به نظر شما از نظر رهبری، کدامیک به صلاح نزدیکترند: سید این روزهای اصلاح طلبان یا سید قبلیشان! اگه قرار به اعمال نظر رهبری در آرای مردم بود نه در 22 خراداد88 که در 2 خرداد 76 باید نام دیگری از صندوق آرا بیرون می آمد.
اما در مورد چرایی اینکه رهبری به گفتمان اصولگرایی بیش از اصلاح طلبی- آن هم به صورت افراطی آن- متمایلند در مقاله ای مفصلاً خواهم پرداخت. ان شاء الله
خواهش میکنم اگه مایلید بیش از این با هم گفتمان داشته باشیم بجای بیان مطالب تکراری و ملال آوری که بارها و بارها پاسخ داده شده و اندکی جستجو مخاطب حق طلب را به پاسخ می رساند؛ به طرح مباحث جدیدتر و بکرتر اقدام نمایید.
بالاخره ما قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را!
از آقای حواس پرت!پرسیدند:
شما چطوری شامگاه 22 خرداد و تنها نیم ساعت پس از پایان زمان رأی گیری حضرتِ خودت را پیروز انتخابات معرفی کردی!؟
گفت: ناظرین ما از شعب رأی گیری به ما آمار را اعلام کردند!
اما بنده خدا از فرط چیز! یادش نبود که در نامه به وزارت کشور گفته بوده که ناظرینش رو موقع شمارش آرا از سر صندوقها بیرون کرده بودند!
همه بگید: مظلـــــــــــــــوم میرحسیــــــــــــن!!!
به علمای ما مسئولیت،به عوام ما علم،به مومنان ما ایمان،به متعصبین ما فهم،به فهمیدگان ما تعصب،به زنان ما شعور،به مردان ما شرف،به پیران ما آگاهی،به جوانان ما اصالت،به اساتید ما عقیده،به خفتگان ما بیداری،به بیداران ما اراده،به مبلغان ما حقیقت،به نویسندگان ما تعهد،به هنرمندان ما درد،به مردم ما خودآگاهی و به ملت ما،همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش.
واقعاً هم همه با هم باید بگیم:
مظلوم میرحسین!!!
اما باید اعتراف کنیم که بیشترین ظلم را همین "میرحسینِ امروز" بر "میرحسینِ دیروز" روا داشت!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
next